اقتصادووجامعه ماکس وبر
اقتصاد و جامعه
1ـ جامعه شناسي و كنش اجتماعي
جامع شناسي : علمي است كه كنش اجتماعي را درك تفسيري مي كند و يافتن تعبير علي از ماهيت و آثار آن مي پردازد .
به عقيده ماكس وبر جامعه شناسي علم كنش اجتماعي است .
هدف جامعه شناسي اين است كه با تفسير كنش اجتماعي و با تبيين نحوة جريان آن از لحاظ اجتماعي به تفهم اين نو كنش برسد .
تفهم : درك معاني ، تفسير يعني بيان معناي ذهني به صورت مفاهيم منظم و تبيين با قاعدگي هاي موجود در رفتار منظور از كنش رفتار انساني داراي معني ذهني خاص است .
كنش
ـ بروني
ـ دروني
چه زماني كنش اجتماعي است ؟ شخص عامل رفتار ديگران را در معاني ذهني خودش منظور ميكند و رفتار خود را با توجه به آن جهت دهد .
مباني روش در جامعه شناسي
1ـ معنا
ـ معنائي كه به كنش شخص يا مجموعه اي از اشخاص اطلاق مي شود .
ـ در مورد شخص يا اشخاص فرضي و براي نوع خاصي از كنش به كار مي رود .
نوع دوم : كه نظري و كلي است نوع خالص نام دارد . در انواع خالص به هيچ وجه صحت عيني يا حقانيت متافيزيكي مطرح نيست .
2ـ به راحتي نمي توان يك كنش معني دارد از يك رفتار واكنشي صرف اين كه هيچ گونه معنايي در آن دخيل نباشد مجزا كرد .
اين به آن معنا نيست كه هر كس براي درك هر كنشي خود مجبور به انجام كنشي شبيه به آن باشد . ( انسان مجبور نيست براي درك سزار ، سراز باشد ) اگر شخص بتواند خود را تصوراً به جاي شخص ديگر قرار دهد و بطور همدلانه در تجربه او شركت كرد اطمينان بيشتري از تفسير معناي كنش حاصل خواهد كرد .
3ـ هر تفسير و عر علمي ، خواستار قطعيت و دقت است . قطعيت درك مي تواند مبني بر تعقل ( منطقي يا رياضي ) يكدلي عاطفي يا پذيرش هنري باشد .
در تفسير يك كنش ، وضوح عقلائي زماني حاصل مي شود كه شناخت كامل و دقيقي از مباني معنائي كنش انجام شده وجود داشته باشد اما دقت و قطعيت حاصل از درك همدلانه زماني ميسر است كه زمينة احساسي ـ عاطفي كنش در دسترس باشد .
4ـ بايد در كليه علوم مربوط به كنش انساني فرايندها و پديده هايي كه فاقد مفهوم ذهني هستند را در نظر بگيريم مثلاً به شكل محرك ، نتيجه ، مشوق يا مانع ، فقدان مفهوم ذهني ، به معني غير بشري يا بدون حيات بودن نمي باشد و مثلاً يك ماشين از طريق مفهومي كه در ايجاد و كاربرد آن نهفته ، يعني مفهومي كه از رابطه كنش با مقاصد بسيار مختلف ناشي مي شود ، قابل شناخت است . بدون چنين مفهومي ، اين ماشين كاملاً غير قابل درك باقي مي ماند پس آنچه در مورد اين ماشين قابل درك و شناخت است ، رابطه آن با كنش انسان است ، خواه به عنوان وسيله و خواه به عنوان هدف .
5ـ ادراك
ـ از طريق مشاهده مستقيم مفهوم ذهني يك كنش بخصوص از جمله بيان شفاهي
ـ از طريق تبيين مي باشد .
الف ) ادراك از طريق مشاهده مستقيم به طرزي كه گفته شد معني 4 = 2 * 2 را با خوانده يا شنيدن مي فهميم . اين يك نمونه از درك عقلائي ايده ها است . مثلاً ما حالت عصبانيت را از طريق نمودهاي فيزيكي آن ، مثل حالات صورت حركت غير عقلائي ، درك مي كنيم . اين نمونه اي است از درك غير عقلائي عواطف و احساسات .
ب ) ادراك تبييني وقتي كسي مي نويسد يا مي گويد « دو ضربدر دو » مي شود چهار ، معنايي را كه او به اين اصل داده است ، به شكل انگيزه اي كه او را به انجام اين كار در اين لحظه بخصوص و در اين شرايط خاص وا داشته درك مي كنيم . اين ادراك در صورتي به دست مي آيد كه ما بدانيم او مشغول ميزان كردن يك چوب بست ، يا يك تشريح علمي يا كار ديگري است كه اين محاسبه بخش مهمي از ان است . اين را درك عقلائي انگيزه مي ناميم .
6ـ ادراك شامل احاطة تفسيري بر معنا در يكي از چارچوب هاي زير است .
الف ) معناي مورد نظر براي موارد منفرد ملموس ، مثل روش تاريخي
ب ) ميانگين يا تقريبي از معناي مورد نظر ، مثل پديده هاي جامعه شناسي توده وار
ج ) معاني اي كه با نوع خالص يك پديده عادي كه به طريق علمي شكل يافته متناسب باشد.
7ـ هر تفسيري سعي در روشني و قطعيت دارد ، هيچ تفسيري نمي تواند صرفاً با اتكاء به دقت معنائي ، مدعي تفسير علي باشد . يك تفسير صرفاً مي تواند يك فرضيه محكم باشد .
الف ) ممكن است « انگيزه هاي آگاهانه » حتي در خود شخص هم انگيزه ها و ضد انگيزه هائي را كه باني اصل كنش بوده اند پنهان نمايد .
ب ) فرايندهاي كنشي كه به نظر ما كاملاً مشابه و يكسان مي نمايد مي توانند در چارچوب هاي انگيزه اي متفاوت بگنجد بنابراين اگر چه شرايط يكسان مي نمايد لكن بايد آن ها متفاوت و شايد حتي ـ از نظر معنا ـ متضاد با يكديگر درك كرد .
ج ) افراد در شرايط معين تحت تأثير انگيزه هاي متعارضي قرار مي گيرند كه همگي آنها براي ما قابل درك است .
8ـ انگيزه ، تركيبي است از معاني ذهني كه از نظر كنش گرو مشاهده گر مبنائي كافي براي كنش باشد .
زماني براي فرايند يك كنش تفسير علي صحيحي ارائه مي شود كه كنش ظاهري و انگيزه ها دو بطور صحيح درك شده و رابطة اين دو با يكديگر به شكل معنا داري قابل فهم باشد . منظور از تفسير علي صحيح كنش معمولي اين است كه نشان داده شود يك فرايند بارز و معمولي از نظر معنائي كاملاً درك شده و تفسير داراي درجه معيني از « كفايت علي » است .
9ـ فرايندها و قانونمنديهايي كه از ديد جامعه شناسان تفهمي به علت « قابل درك » نبود نشان پديده جامعه شناسي يا قانون محسوب نشده اند ، نبايد ضرورتاً كه اهميت تلقي گردند . اين حتي در مورد اين نوع جامعه شناسي كه محدود به پديده هايي است كه قابل درك ذهني نيز هستند . نيز صادق است . اين پديده ها ، علي رغم كم اهميتشان با ديگر پديده ها متفاوت است . كه حالت زمينه ، انگيزه و يا شرايط تسريع كننده و يا كند كننده كنش را پيدا مي كند .
10ـ كنش به عنوان يك جهت گيري رفتاري قابل درك ذهني ، فقط به عنوان رفتار يك يا چند فرد انسان وجود دارد . براي ديگر انواع شناخت ممكن است مفيد يا ضروري باشد .
همچنين براي مقاصد شناخت مثل قضاوت يا اهداف عملي ، ممكن است راحت تر يا حتي لازم تر بشاد كه با ساختهاي اجتماعي همچون دولت ها ، اتحاديه ها ، شركت هاي تجاري و بنيادها به گونه اي برخورد كنيم كه گوئي اشخاص حقيقي هستند .
و مي توان اينها را به عنوان صاحبان حقوق و مسئوليت و يا عاملاك كنش هاي مهم در نظر گرفت . اما در يك نگرش جامعه شناختي براي تفسير تفهمي كنش ، چنين ساختهايي بايد صرفاً به عنوان حاصل و شيوة سازمان يافتن كنش هاي خاص اشخاص در نظر گرفته شوند . زيرا در روند كنشي كه قابل تفسير تفهمي است ، فقط كنش ها به عنوان عامل حد نظرند معهذا ، جامعه شناسان نمي توانند از چنين مفاهيمي جمعي كه از ديگر رشته ها ناشي شده اند چشم بپوشند ، زيرا تفسير ( ذهني ) كنش سه نوع رابطه مهم با اين مفاهيم دارد .
الف ) بكارگيري مفاهيم بسيار مشابه جمعي و در واقع مفاهيم يكسان براي بدست آوردن اصطلاحات قابل فهم و ضروري است .
مثل واژه دولت هم اصطلاحات حقوقي و هم در محاورات روزمره براي مفهوم حقوقي دولت و براي كنش هاي اجتماعي كه ضوابط حقوقي دولت به آن مربوط است استفاده مي شود .
ب ) در تفسير كنش بايد اين واقعيت بنيادين منظور شود كه مفاهيم مربوط به واحدهاي جمعي كه هم در درك عادي و هم در شكل هاي حقوقي و تكنيكي و ديگر شكل هاي فكري يافت مي شوند ، در ذهن افراد معنايي بعضاً هنجاري دارند .
ج ) تلاش روش جامعه شناسي « ارگانيك » اين است كه به عنوان نقطه شروع تماسهاي اجتماعي را با استفاده از كليتي كه فرد در آن عمل مي كند درك كند . بنابراين در اين روش ، كنش و كردار فرد به طريقي تعبير مي شود كه مشابه با تعبيري است كه يك فيزيولوژيست ، با توجه به بقاء كل بدن ، از نقش يك عضو در « تركيب » ارگانيسم بدن ارائه مي دهد .
11ـ از ديد جامعه شناسي تفسيري دو چيز مي توان گفت :
الف ) چارچوب كاركردي نه تنها براي توضيح عملي و جهت گيري موقتي مفيد است . بلكه اجتناب ناپذير نيز است اما در عين حال بسيار خطرناك خواهد بود . اگر ارزش شناختي آن بيش از اندازه بها يابد و مفاهيمش حالت « شموليت كاذب » به خود بگيرند .
ب ) در مواقع خاصي اين تنها راه پيدا كردن آن پويش هايي از كنش اجتماعي است كه درك تفسيي آن براي تبيين يك پديده معين لازم است . اين مقطع ، نقطه آغاز كار جامعه شناسي تفهمي است .
بنابراين تفسير تفهمي ويژگي خاص معرفت جامعه شناخي است .
12ـ درك اهميت كاركرد بقاء در اين نمونه هاي مختلف تنوع يافته ، نسبتاً آسان است .همچنين توان فرضيه وراثت در مسأله تبيين چگونگي شكل گيري اين تنوعات مشكل نمي باشد .
13ـ برخي از اصول جامعه شناسي تفهمي را معمولاً « قوانين » مي نامند . مثلاً قوانين گرشام ، اين قوانين عبارتند از احتمالات بارزي كه به تأئيد مشاهده رسيده اند و به اين نتيجه ختم شده اند تحت شرايط خاص كنش اجتماعي مورد انتظاري كه با توجه به انگيزه ها و نيات ذهني بارز قابل درك باشد بروز خواهد كرد .
14ـ علم جامعه شناسي در پي تدوين مفاهيم نوعي و قواعد عام رخدادها است . اين ويژگي ، جامعه شناسي را از تاريخ مجزا مي كند ، تاريخ متوجه تحليل علي و تبيين رفتار افراد ، ساختارها و افرادي است كه از اهميت فرهنگي برخوردار هستند . عينيت هائي كه مبناي مفاهيم جامعه شناختي هستند ، تا حد زيادي گر چه نه منحصراً شامل همان پويش هاي كنش معلموس هستند كه مورد نظر مورخين است .
ب ) مفهوم كنش اجتماعي
1ـ كنش اجتماعي : شامل فعاليت و پذيرش منفصل مي باشد و مي توان آن را معطوف به رفتار گذشته ، حال و يا آينده ديگران مي باشد .
مثلاً انگيزه يك كنش اجتماعي مي تواند از حملات قبلي ، دفاع در حال حاضر يا اقدامي جهت دفاع در آينده مي باشد .
2ـ هر كنشي ضرورتاً « اجتماعي » نيست ، حتي اگر كنش آشكار باشد . كنش آشكار اگر در ارتباط با رفتار غير جاندار باشد اجتماعي نيست . نگرش هاي ذهني فقط تا آنجايي كنش اجتماعي را مي سازند كه متوجه رفتار ديگران باشند . براي مثال : اگر رفتار مذهبي صرفاً مربوط به تأمل يا عبادت در انزوا باشد كنش اجتماعي نيست فعاليت اقتصادي يك فرد فقط زماني اجتماعي است كه رفتار شخص ثالثي را هم منظور كرده باشد .
3ـ هر تماسي كه بين افراد انجام مي گيرد داراي خصوصيت اجتماعي نيست زماني اين خصوصيت وجود دارد كه رفتار فرد معطوف به ديگران باشد .
4ـ كنش اجتماعي : با كنش همسان عده اي از افراد يا با كنشي كه تحت تأثير ديگران سر زده باشد يكي نيست . اگر در خيابان عده اي چتر خود را هم زمان باز كنند اين كنش نيست كه به كنش ديگران معطوف باشد . بلكه صرفاً پاسخ يك جمع است به ضرورت محافظت از خود در مقابل باران .
2ـ انواع كنش
1ـ عقلاني هدفمند : اين نوع كنش شامل گرايش به مجموعه اي از اهداف فردي است . در اين گرايش ، رفتار عوامل بيروني و افراد ديگر پيش بيني مي شود . اينگونه پيش بيني ها به مثابه ( شرايط ) و ( وسائل ) كسب توافق آميز اهداف عقلائي شخص هستند .
ويژگي معطوف به هدف : روشن ـ معين ـ خارجي ـ برون ذاتي .
2ـ عقلائي ارزشي : اين گرايش شامل باور آگاهانه به ارزش يك رفتار اخلاقي ، زيبا شناختي ، مذهبي و غيره است كه فارغ از هرگونه چشم انداز براي توفيق بيروني است و فقط به خاطر خودش وجود دارد .
به عبارتي انجام دادن كاري كه نتيجه آن ارزش فكري و اخلاقي دارد .
فاعل با پذيرفتن خطر به نحوي عقلائي رفتار مي كند نه براي اينكه به نتيجه برون ذاتي نسبت به اقدام خود دست يابد بلكه براي اينكه به تصوري كه خود از افتخار دارد وفادار بماند مثل ناخداي كشتي .
3ـعاطفي : اين نوع كنش ناشي از تمايلات خاص و وضعيت احساس شخص است .
4ـ سنتي : اين نوع كنش حاصل گرايش به سنت است كه از طريق عادات طولاني مدت ايجاد مي شود .
3ـ مفهوم روابط اجتماعي
روابط اجتماعي به رفتار دسته اي از افراد تا آنجا كه كنش هر شخصي در محتواي معنا دارش كنش دگيران را نيز در خود لحاظ نموده باشد به كار مي رود . روابط اجتماعي كاملاً و منحصراً وابسته اند به احتمال وجود كنش اجتماعي ، كه تا حدي از نظر معنائي قابل درك باشد وابسته اند .
نظام مشروع
كنش بخصوص اجتماعي كه شامل روابط اجتماعي است و ممكن است توسط اشخاص ديگر ، معطوف به باوري باشد كه قائل به وجود يك نظام مشروع است . درجه احتمال واقعي اين جهت گيري « اعتبار » يك نظام مي باشد .
انواع نظام مشروع
ـ تضمين يا تداوم مشروعيت يك نظام ممكن است از طريق انگيزه هاي دروني يا بيروني باشد . ( انگيره دروني كه 3 حالت دارد .
1 ) احساسي ، شامل يك حالت وفاداري به منشاء احساس باشد .
2 ) ناشي از يك باور عقلائي به اعتبار مطلق يك نظام به عنوان نمود ارزشهاي متعالي باشد . مثل ارزشهاي اخلاقي ، زيبا شناختي .
3 ) ناشي از نوع نگرش مذهبي كه رهائي را در قبول كردن نظام ديگر مي بيند .
انگيره بروني به معني اميد به تبعات بيروني خاص است
1 ) يك نظام زماني عرف ناميد مي شود تخلف از آن با مخالفت هاي جمعي رو به رو مي شود .
2 ) يك نظام زماني قانوني است كه تخلف از آن با تحمل اجبار جسماني همراه گردد .
ـ واژه عرف براي آن بخشي از رسوم بكار مي رود كه به عنوان اجبار در يك گروه اجتماعي پذيرفته شده باشد و با عدم تأئيد نقض ان توسط اعضاء گروه از آن حمايت مي شود .
تفاوت عرف و قانون : عرف توسط يك دستگاه اجرائي ويژه اعمال نمي شود . اشتاملر ، وجه تمايز عرف و قانون را در ويژگي اختياري بودن عرف مي بيند .
ـ مفهوم قانون در ارتباط با وجود گروهي از افراد كه كارشان اعمال قانون است بكار مي رود و مهم نيست كه ديگر تعاريف قانون چقدر مي تواند مفيد باشند . مثلاً در يك قبيله لازم نيست هيچ قدرت قضائي وجود داشته باشد . در صورتي كه يك قبيله داراي قوانين معين باشد مي تواند مأمور گرفتن انتقام خوني و مجازات جدالهاي خانوادگي باشد .
4ـ براي يك نظام معتبر ضروري نيست كه خصوصيت انتزاعي و عمومي داشته باشد . تمايز بين يك اصل حقوقي و تصميمي كه در موردي كاملاً ملموس و مشخص گرفته شده است .ف هميشه و همه جا آن طور كه انتظار مي رود چندان روشن نيست .
مفهوم منازعه
كنش درون ان عملاً درج هت پيشبرد خواست يك فرد عليه مقاومت ديگري يا ديگران باشد را منازعه مي گويند . منازعه صلح آميز زماني به كار مي رود كه خشونت فيزيكي استفاده نشود .
انواع روابط اجتماعي همبسته
آن نوع رابطه اجتماعي كه حاصل كنش اجتماعي متكي بر احساس دروني افراد باشد كه داراي احساس تعلق به يكديگرند رابطه تأنيسي است . يك رابطه دروني مي تواند متكي بر عاطفه يا سنت باشد .
و از طرفي اگر جهت گيري يك كنش اجتماعي متكي بر تجانس منافع يا وفاق انگيخته از تعقل باشد ، رابطه اجتماعي حاصل از آن رابطة تأسيس نام دارد تعقل مي تواند يا ارزشهاي عقلائي باشد يا مصلحت فردي .
1ـ رابطه تأسيي ممكن است بر توفق عقلائي باشد . اگر چه اين تنها راه ايجاد اين رابطه نيست در حالت عقلائي ، رابطه تأسيي جهت گيري زير را خواهد داشت .
الف ) باور عقلائي با تعهد شخصي
ب ) انتظار عقلائي از وفاداري حريف
2ـ خالص ترين نمونه رابطه تأسي عبارتند از :
ـ تبادل عقلائي در بازار آزاد كه مشتمل بر سازش منافع متضاد اما مكمل مي باشد .
ـ صرف تجمع آزادانه اي كه متكي بر منافع فردي باشد .
ـ توافق بر كنش مستمري كه قصدش پيگيري منافع مبتني بر معتقدات باشد .
براي مثال مي توان از فرقة عقلگرائي كه به عواطف و احساسات توجه اي ندارد و فقط در خدمت يك آرمان است نام برد . البته فقط در موارد خاص نمونه خالص اين مورد به وقوع مي پيوندد .
ـ روابط تأنيسي مي تواند مبتني بر : عاطفي ، احساسي و يا سنتي باشند مثل رابطة وفاداري شخصي .
ـ طبق تفسير ريايج از معناي ذهني رابطة تأنيسي ، اين رابطه معمولاً اساسي ترين ضديت را با منازعه دارد . اما اين نكته نبايد باعث ايجاد اين ابهام شود كه در عميق ترين روابط تأنيسي اگر يكي از طرفين رابطه يا يكي از اعضاي گروه ، ضعيفترين از ديگري يا ديگران باشد حالت اجبار به نحوي حالت عادي خواهد بود .
ـ چيزي كه حقيقت ندارد اين است كه وجود ويژگيهاي مشترك يا شرايط مشترك و يا شيوه هاي مشترك رفتار به معني وجود يك رابطه تأنيسي است . براي مثال داشتن وراثت بيولوژيكي كه مبناي دسته بندي « نژادي » است . به هيچ وجه متضمن وجود روابط اجتماعي تأنيسي نمي باشند .
اشتراك زبان ، كه حاصل سنت مشابه است ، و توسط خانواده و محيط اطراف مي باشد . اشتراك زباني ، درك متقابل يعني ايجاد تمامي روابط اجتماعي ـ را در عالي ترين درجه ممكن تسهيل مي كند . اما اين به تنهائي براي ايجاد رابطة تأنيسي كافي نيست بلكه فقط براي تسهيل تماس در درون گروه ، يعني براي ايجاد رابطه ، كافي است .
روابط باز و بسته
يك رابطه زماني باز گفته مي شود كه صرف نظر از تأنيسي يا تأسيس بودنش هيچكس از مشاركت در كنش اجتماعي متقابل مربوط به معناي ذهني آن ، آنگونه كه نظام موجود حكم مي كند و تا جايي كه فرد مورد نظر علاقه و تون مشاركت دارد ، محروم نگردد .
زماني ، يك رابطه بسته است مشاركت افراد خاصي در آن مستثني ، مشروط و محدود باشد . باز يا بسته بودن يك رابطه مي تواند منوط به سنت ، عاطفه ، عقلانيت ارزشي يا مصلحت انديشي باشد .
اقشار اجتماعي و موقعيت آنها
واژه « موقعيت مرتبه اي » براي يك ادعاي مشخصاً موثر بر امتيز مثبت يا منفي در ارتباط بامنزلت اجتماعي تا جائي كه منوط به يك يا چند مورد از مباني زير باشد بكار مي رود .
الف ) شيوه زندگي
ب ) آموزش هاي رسمي
ج ) منزلت وراثتي يا شغلي
تجلي عملي موقعيت اجتماعي در شكل هاي زير است .
الف ) تملك
ب ) هم نشيني
ج ) انحصار فرصتهاي ممتاز اقتصادي
مرتبه ، مجموعه اي از افراد است كه به خاطر موقعيتشان در يك گروه بزرگتر ، از نوع و درجة ويژه اي از منزلت برخوردارند و احتمالاً مدعي انحصارات ويژه اي نيز هستند .
مهمترين سرچشمه هاي تكوين مرتبه هاي مختلف به قرار زير هستند .
1ـ مهمترين آنها شكل گيري سبك ويژه زندگي ، بخصوص نوع شغل مورد نظر
2ـ كاريزماي مورثي برخاسته از ادعا بر يك موقعيت منزلتي ناشي از تولد است
3ـ سلسله مراتبي يا سياسي متناسبي است كه توسط گروههاي اجتماعي مشخص انحصاري شده است .
هر جامعه اي كه در ان نقش اصلي را متربه ها بازي مي كنند عمدتاٌ سنتي است و از طريق ضوابط سنتي كنترل مي شود. در اين بين شرايط مصرف غير عقلائي به وجود مي آميد و از تكوين بازار آزاد از طريق تمكلات انحصاري و محدود نمودن امكان بكارگيري توانمنديهاي اقتصادي افراد توسط خود آنها ممانعت مي شود .
فصل دوم
جامعه شناسي اقتصاد
مفهوم كنش اقتصادي
زماني يك كنش جهت اقتصادي دارد كه متوجه ارضاي تمايلي نسبت به مطلوبيت ها باشد . كنش اقتصادي كاربرد مسالمت آميز منابع تحت اختيار يك فرد در جهت بهره گيري اقتصادي مي باشد . كنش اقتصادي عقلائي نوعي كنش عقلائي است كه در جهت نيل به اهداف اقتصادي قرار دارد و نظام اقتصادي مجموعه مستقلي از كنش هاي اقتصادي است . يك سازمان اقتصادي مجموعه متشكيل و مستمري از كنش اقتصادي مي باشد .
تعريف كنش اقتصادي بايد عام باشد كه بيانگر اين نكته مي باشد كه تمام فرايندها و مقولات اقتصادي از طريق مفهومي كه در كنش انسان نهفته است ، مشخص مي شوند . با اين وجود بر خلاف پندار برخي از افراد كنش اقتصادي را نمي توان يك پديده رواني فرض كرد . مواردي چون توليد كالا ، وضع قيمتها و حتي قيمت گذاري ذهني محصولات ، در صورت عيني بودن هم به سختي مي توانند پديده رواني باشند .
تعريف كنش اقتصادي بايد شامل اين نكته باشد كه مردم عامداً به دنبال مطلوبيت مي باشند . مثلاً پول در آوردن كه خود امري مطلوب است .
كنشي كه جهت اقتصادي دارد . بايد از اصطلاح كنش اقتصادي متمايز گردد .
الف ) هر كنشي علي رغم داشتن اهداف غير اقتصادي ، ملاحظات اقتصادي را نيز به دنبال دارد . يعني اينكه فرد نسبت به صحت اقتصادي كنش خويش آگاهي دارد .
ب ) هر كنشي ف حتي اگر از ابتدا هم در جهت اقتصادي باشد ، از نيروي فيزيكي به عنوان ابزار مدد مي جويد . هر نوع كنشي ، حتي اقدام به خشونت ، براي مثال جنگهاي غارتگرانه يا جنگهاي تجاري ممكن است داراي جهت اقتصادي باشد .
اين غير قابل قبول است كه كنش اقتصادي را به هر تعريفي تنها به عنوان يك ابزار برخلاف دولت كه في نفسه يك هدف است ، شناخت اين مطلب ناشي از اين واقعيت است كه مي توان دولت را به عنوان دستگاهي شناخت كه به انحصار در آوردن ابزار لازم ، حاكميت قهري خويش را ااعمال مي نمايد . ولي اساسي ترين جنبه انتخابي ، به هر حال ، مبتني بر محدوديت امكانات موجود جهت نيل به اهداف گوناگون مي باشد .
نه تنها هر كنشي كه در انتخاب ابزارش عقلائي باشد ضرورتاً يك كنش عقلائي اقتصادي نيست ، بلكه حتي چنين كنشي در معناي كلي هم يك كنش اقتصادي نمي باشد . بخصوص اينكه وژه اقتصاد بايد از واژه تكنولوژي متمايز گردد .
واژه تكنولوژي فقط بر مجموعة ابزاري كه براي نيل به هدف خاصي بكار رفته اند اطلاق مي شود . پس تكنولوژي يا تكنيك عقلائي عبارت است از انتخاب ابزاري كه آگاهانه و بطور سيستماتيك در راستاي تجربه و ادراك فرد قرار گرفته و از بالاترين سطح عقلانيت ، يعني انديشه علمي ، نيز برخوردار باشد . آنچه در واقع تكنولوژي ناميده مي شود ماهيتاً چيزي جز يك متغير نيست .
آنچه در عصر جديد توسعه تكنولوژي ناميده مي شود عمدتاً در جهت سودآوري اقتصادي بوده است و يكي از واقعيات ترديد ناپذير تاريخ تكنولوژي مي باشد . معهذا هر قدر هم كه اين جهت گيري اقتصادي اساسي بوده باشد تنها عامل ايجاد تحول در تكنولوژي نبوده است . چه در اين روند تاريخي ، عواملي چون تخيلات و رؤياهاي غير عملي ، علائق غير دنيوي ، انواع فانتزي ها ، دغدغه هاي هنري و ديگر عوامل غير اقتصادي نيز نقش داشته اند .
شيوه هاي جهت گيري
جهت گيري اقتصادي مي تواند از سنت ناشي شود و از هم ضرورت چه حتي در كنش هائي كه داراي درجه عقلانيت بالائي هستند . نيز عنصر سنت گرائي مي تواند نقش اساسي داشته باشد . البته در نهادهاي هدايت كننده ، علي رغم نوع مديريت ، جهت گيري عقلائي از اهميتي بنيادين و اساسي برخوردار است . كنش اقتصادي عقلائي از ابتداي ظهوري ، چه در واكنش هاي غريزي يافتن غذا و چه در پذيرفتن روشهاي سنتي و روابط اجتماعي رايج تا حد زيادي توسط اتفاقات و كنش هاي غير اقتصادي و يا تحت فشار ضرورت هاي حاصل از محدوديت در منابع حياتي شكل گرفته است .
بديهي است كه اساساً نمي توان هيچگونه مبناي علمي براي مفهومي چون « وضعيت اقتصادي اوليه » يافت . منتهي انتخاب سطح بخصوصي از وضعيت تكنولوژي يك مي تواند به عنوان ابتدائي ترين وضعيت اقتصادي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد ، ويژگي چنين انتخابي آن است كه داراي ابتدائي ترين ابزار و وسائل باشد .
جنگ و مهاجرت فرايند اقتصادي نمي باشند . چون در دوران اوليه اين موارد عمدتاً در راستاي ملاحظات اقتصادي قرار داشته اند . منتهي اينها هميشه و حتي تا حال حاضر از عوامل اصلي ايجاد تغيير در نظامهاي اقتصادي بوده اند . در مواردي كه عواملي چون تغييرات جوي پيشروي صحرا و يا انهدام جنگل ها باعث كاهش منابع حياتي شده اند ، گروههاي انساني بر اساس منافع جمعي ، و از طرقي كه عوامل غير اقتصادي هم در آنها موثر بوده اند خود را به شكل هاي مختلف با وضعيت پيش آمده تطبيق داده اند .
معيارهاي سنجش كنش اقتصادي عقلائي
1ـ معيارهاي تعيين كننده براي سنجش كنش اقتصادي عقلائي عبارتند از :
الف ) توزيع منظم مطلوبيت ها كه فرد اقتصادي به هر دليلي خود را براي حال و آينده قادر به كنترل آنها مي بيند .
ب) توزيع منظم مطلوبيت هاي موجود به ترتيب كاربردهاي بالقوه و ضرورت نسبي آنها طبق اصل مطلوبيت نهائي .
ج ) توليد منظم مطلوبيت ها از طريق توليد يا حمل و نقل در چنين مواردي توليد كننده بايد كليه ابزار جهت توليد را كنترل خود داشته باشد .
د ) حصول منظم و مطمئن توانائي هاي كنترل و بكارگيري مطلوبيت ها از طريق توافق با صاحبان و توليد كنندگان آن .
2ـ مطلوبيت كالاها و همچنين نيروي كاري كه منشاء آنهاست در اختيار فرد فعال اقتصادي قرار مي گيرند و در اين صورت است كه او بتواند بدون دخالت ديگران از آنها استفاده كند .
3ـ عدم استفاده از كالاها در وضعيت موجودشان مي تواند ناشي از اين حقيقت باشد كه پس از تكميل شدن در مكان اوليه خود هنوز در جاي مناسبي براي فروش نهائي قرار ندارند . بدين ترتيب حمل و نقل كالا كه تغيير در كنترل بر كالا و متمايز از تجارب است در اين جا ممكن است به صورت بخشي از فرايند توليد درآيد .
4ـ در جائي كه فقدان كنترل بر مطلوبيت ها وجود داشته باشد اساساً مهم نيست كه آيا ممانعت از استفاده از زور توسط افراد براي دخالت كنترلي كه در اختيار ديگران است . ناشي از نظم قانوني ، عرف ، آداب و رسوم ، منافع شخصي و يا معيارهاي اخلاقي است .
5 ـ رقابت بر سر ابزار توليد ، ممكن است در شرايط متنوعي صورت گيرد . اين به ويژه زماني مهم است كه منابع مورد نظر ، مثلاً شكار ، ماهيگيري ، منابع چوب ، مراتع و زمين هاي جديد از طريق كنترل يك قلمرو و بخصوص به دست آيد .
انواع تشكيلات اقتصادي
1ـ تشكيلاتي را كه داراي گرايش اقتصادي مي باشند كه مي توان به انواع زير تقسيم كرد .
الف ) شكل « فعال در كنش اقتصادي ، اگر كنش ذاتاً غير اقتصادي تشكل شامل كنش اقتصادي هم باشد .
ب ) سازمان اقتصادي ، اگر كنش تشكل كه توسط نظم حاكم بر تشكل اداره مي شود ـ در درجه اول كنش مستقل اقتصادي و از نوع خاص ، باشد .
ج ) سازمان تنظيم كنندة كنش اقتصادي : اگر و تا جائي كه فعاليت اقتصادي مستقل هر عضوي از تشكل منطبق بر نظم حاكم بر آن باشد . چنين انطباقي بدين خاطر الزامي است كه گروه ضوابطي را براي مشخص كردن محتواي كنش سازمان بر آن تحميل مي نمايد ؛ در چنين حالتي كنش اقتصادي نامتجانس مي باشد .
د ) سازماني كه نظم حاكم را اعمال مي كند ، اگر اين نظم فعاليت مستقل و قائم به خود اعضاء و امتيازات اقتصادي مربوطه را از طريق ضوابط رسمي تضمين بنمايد . نظارت مادي فعاليت اقتصادي نمي تواند در عمل فراتر از حدي رود كه در آن ادامة نوع خاصي از رفتار اقتصادي مطابق با الزامات اساسي بنگاه كترل شده مي باشد .
2ـ جز دولت هاي كمونيستي و يا سوسياليستي ، دولت ها و كليه انجمنهائي چون كليسا و موسساتي كه امور مالي شان را خودشان اداره مي كنند ، تشكيلات فعال در كنش اقتصادي مي باشند . اين نكته همچنين در مورد مؤسسات آموزشي و كليه سازمان هائي كه ذاتاً اقتصادي نيستند نيز صادق است .
3ـ در طبقه بندي نهادهاي اقتصادي در شكل فعلي ، نه تنها شركت هاي تجاري ، مؤسسات تعاوني ، كارتل ها ، شركت هاي سهامي و غيره قرار مي گيرند . بلكه نهادهاي اقتصادي كه شامل نوعي فعاليت جمعي هستند نيز مورد نظر مي باشند . اين فعاليت جمعي مي تواند يك كارگاه صنعتي با دو صنعتگر و يا حتي اتحادية جهاني كمونيسم باشد .
4ـ سازمان هاي تنظيم كنندة فعاليت هاي اقتصادي عبارتند از : از جوامع روستائي ، اصناف ، اتحاديه تجاري ، اتحاديه هاي كارفرمايان ، كارتل ها و امثال آنها .
5ـ مثال براي تشكلي كه صرفاً مقيد به اجراي نظم رسمي باشد ، نظام مبتنبي بر اقتصاد آزاد است . اين نظام ، فعاليت اقتصادي خانوارها و شركت هاي خصوصي را كاملاً آزاد گذاشته و صرفاً بطور صوري ، به عنوانيك ضابطه ، براي اجراي قراردادهاي مبادله كه آزادانه بسته مي شود ، نظارت مي كند .
6ـ وجود تشكلاتي كه فعاليت اقتصادي را تنظيم مي كنند و يا صرفاً نظمي را اعمال مي كنند قاعدتاً درجهي از استقلال در حيطه فعاليت اقتصادي را الزامي مي نمايد . بنابراين در اساس ، علي رغم وجود محدوديت ها ، عاملان اقتصادي براي دسترسي به منابع از قلمرو آزادي برخوردار مي باشند .
7ـ مرز واقعي بين تنظيم فعاليت اقتصادي و صرف پيروي اين فعاليت ها از يك نظام رسم مبهم . زيرا بطور طبيعي ماهيت ساختار رسمي نه تنها مي تواند ، بلكه بايد از طريقي بر كنش اقتصادي تأثير مادي و در بعضي موارد اساسي بگذارد .
8ـ مي توان محدوديت تأثير ضوابط مادي اقتصادي را در موارد زير مشاهده نمود .
الف ) تركيب فعاليت هاي خاص اقتصادي ، مثلاً وقتي كه ماديات بر محصول منجر به كشت فقط براي مصرف شود .
ب ) زير پا گذاري قوانين ، مثلاً قاچاق و معاملات غير قانوني .
مريم منصوري رضي