آگوست کنت

او طراح مثبت گرایی در علوم اجتماعی و بنیان گذارجامعه شناسی جدیدو ابداع کننده لغت جامعه

شناسی است از این رو آرا و نظریات وی از اهمیت ویژه ای بر خوردار  است .

 "مثبت گرایی " اگوست کنت با تاکید بر شیوه های علمی و تحققی در صدد آن است که به نحوی خود را

 از معرکه مجادلات فلسفی کنار بکشد و بحث از امور ماورای حس را به بوته فراموشی بسپارد، لذا خود

را در چهر ه ی گریز از فلسفه و مباحث انتزاعی مجرد معرفی کند،غافل از آنکه در ورای تفکر اثباتی

،فلسفه و جهان بینی خاصی نهفته است که حقانیت و مشروعیت آن را توجیه می کند.دو اثر عمده

اگوست کنت یعنی نظام سیاست اثباتی و دروس فلسفه اثباتی،سراسر نشان دهنده ی یک

بینش فلسفی است که زیر بنای جامعه شناسی اثباتی را تشکیل می دهد.اجتماع در نظر کنت از آنها

 که زنده اند و همچنین کسانی که جهان را ترک گفته اند و در اندیشه ی و مغز اخلاف خود ادامه ی حیات

 می دهند، تشکیل می شود. به عبارت دیگر اجتماع از تراکم تجربه و علم که روابط بین نسلهاست به

وجود آمده است. ولی اجتماع  از تمام موجودات متغیرتر است زیرا می تواند خود را با هر نوع پدیده

خارجی وفق دهد و هیچ موجودی مستعد چنین پیشرفت سریسع و مداومی نیست، زیرا در نتیجه توالی

 نسلها ،اجتماع بر زمان مسلط می گردد.بنابراین در مثبت گرایی کنت بینش علمی و سیاست اثیاتی با

روشهای تاریخی ترکیب می شود. جنبه های ایستای علم به جنبه های پویای آن پیوند می خورد .

اساس این بینش را کنت در اصول کلی حاکم بر جامعه شناسی ،مراحل سه گانه ی تحول فکری بشر و

در طبقه بندی علوم خود به روشنی بیان کرده است. جامعه شناسی اثباتی اگوست کنت بر سه اصل

اساسی استوار است که روشنگر مجموع نظریات اوست. بر حسب نظر کنت، ممکن نیست که پدیده ی

 اجتماعی خاص جز در متن اجتماعی کلی تری که به آن تعلق دارد درک و تبیین شود. چنان که در

 زیست شناسی نیز تبیین یک اندام و کارکردهای آن، بدون در نظر گرفتن رابطه آن با کل، امکان پذیر

 نیست: این اصل که اولویت کل نسبت به اجزا خوانده می شود بر تجزیه و تحلیل آنچه کنت " نظم خود

به خود جوامع انسانی " نامیده است اعمال می شود. و این همان موضوع " جامعه شناسی

 ایستا"است. این اصل " جامعه تاریخی "  و " تطور جامعه ها "  در زمان را نیز شامل می شود که موضوع

 "جامعه شناسی پویایی" است. در واقع شناخت در عصر یا مقطع زمانی معینی ممکن نمی گردد، مگر

 آنکه رابطه ی آن با تاریخ خود،و حتی رابطه آن با تاریخ بشریت به طور کلی در نظر گرفته شود. بنابراین

جامعه شناسی کنت الزاماً یک جامعه شناسی مقایسه است که چهارچوب کلی آن را تاریخ جهانی

تشکیل می دهد.اصل دوم به این نکته اشاره می کند که پیشرفت علوم هادی و راهنمای اصلی تاریخ

بشری است؛ بشر آن طور عمل می کند که شناختهایش به او اجازه می دهد؛ روابط انسان با جهان و با

 سایر افراد منوط به چیزهایی است که ازطبیعت و از جامعه می شناسد . پس همان طور که قبلا گفتیم

 به نظر کنت نوعی پیوستگی ضروری یا منطقی بین وضع شناختها و سازمان اجتماعی وجود

دارد.بالاخره سومین اصل اگوست کنت این است که انسان همه جا و همه وقت یکی است. و این هویت

 ثابت نتیجه ی ترکیب زیستی به ویژه نظام عصبی اوست.پس باید انتظار داشت که جامعه همه جا

 یکسان  و در یک جهت تحول پیدا کند، و بشر در کل به طرف نوعی جامعه ی پیشرفته تر در حرکت باشد.

 

قانون حالات سه گانه

بر این اساس کنت قانون حالات سه گانه ی خود را طرح کرده است. بر حسب این قانون پیشرفت

دانشهای بشری سه مرحله را طی کرده یا به سه حالت انجام گرفته است:

حالت ربانی : انسان در این حالت به دنبال کشف ماهیت پنهان اشیا و امور است و حوادث طبیعی را

 معجزاتی می داند که توسط نیروهای ما فوق طبیعی ایجاد شده اند؛ این نیروها در جهان ما غیر قابل

 رویت اند و رابطه ای نزدیک با احساسات ، عواطف و اراده و امیال بشری دارد.

 

اگر حبات و رفتار را به اشیا نسبت دهد این طرز تفکر را بت انگاری می گویند که مرحله ی نخست مرحله

 ی ربانی است.سپس انسان برخی از خصایص ذاتی خود مانند عیوب، فضایل ، انگیزه ها و ... را به قدرت

 های فوق طبیعی منسوب می کند.در این مرحله است که شرک و سرانجام یکتا پرستی ظاهر              می شود.

 حالت مابعدالطبیعی؛ که مشخصه ی آن توسل به جوهر های مجرد و تصوراتی نظیر " ذوات " ،" قدرتها "

و " خواص مابعدالطبیعی "  است که با تکیه بر آنها می توان طبیعت اشیا و رشد گیاهان نیز به روح نباتی

 آنها نسبت داده می شود. در این حال با آن جوهرهای مجرد به عنوان عوامل واقعی یا اشخاص برخورد

می شود. این همان چیزی است که کنت آن را جانشین شدن قدرت مابعدالطبیعی به جای مرحله ی

 ربانی نام گذاشته است.

حالت اثباتی؛ که در آن، انسان با مشاهده و استدلال ، روابط الزامی ما بین اشیا و حوادث را جستجو

کرده، با طرح قوانین آنها را تبیین می کند. این حالت بطور کامل از دو حالت قبل متمایز است . از این لحاظ

 که اولاً انسان در این دوره  متواضترمی شود و از شنا سایی ماهیت درونی اشیا صرف نظر می کند به

دنبال علل اولی و غایی امور نیست ، ثانیاً  شناخت در این مرحله تسلط و کنترل انسان بر جهان را تا

مین می کند .

کنت سلسله مراتب علوم را براساس سه ملاک زیر استخراج می کند:

 1-  درجه ی پیچیدگی پدیده هایی که موضوع مطالعه هستند؛

 2-  بیرونی بودن آنها نسبت به انسان؛

 3-  زمانی که به مرحله ی اثباتی می رسند.

اصل مورد نظر اگوست کنت  در طبقه ی علوم ، تقدم علوم ساده و بسیط مانند ریاضیات بر علوم ترکیبی

 مانند زیست شناسی و جامعه شناسی است. بدین معنی که امور ساده و بسیط مبنای امور مرکب و

مختلط می باشند و علمی که از همه ی علوم بسیط تر است بر علوم دیگر مقدم است . از اینجا چنین

بر می آید که هر علم ، علم قبل از خود را در بر می گیرد و بر آن حقایق تازه ای می افزاید.در میان علوم

بشری ریاضیات ، کهن ترین علمی است که مراحل ابتدایی را پیموده و به مرحله ی تحقّقی رسیده است.

هیئت و نجوم در سده ی شانزدهم، فیزیک در سده ی هفدهم و شیمی در سده ی هجدهم وارد مرحله

 ی تحققی شده و زیست شناسی هم در عصر کنت تازه وارد این مرحله شده است. نوبت آخر به جامعه

شناسی اختصاص داشت که باید علمی تحققی می شد. در میان موجودات ، کامل تر از همه نوع بشر

 است که به صورت اجنماعی زندگی می کند و در نتیجه آخرین و پیچیده ترین علمی که باید مورد توجه

 قرار گیرد، علم شناخت جامعه ی بشری است . در واقع مثبت گرایی اگوست کنت و فلسفه تحققی او ،

همگی مقدمه ی بنیانگذار دانشی بوده است که به علم الاجتماع ، یا علم مدنیت و یا به قول خود او ،

جامعه شناسی تعبیر شده است. 

اصطلاح مثبت گرایی از لفظ پوزیتو بمعنی واقعی - مثبت - صریح - تحققی - گرفته شده است .

لغت پوزیتویسم معنای مختلفی دارد مهمترین آن :

۱- مصادیق آن،امور محقق است یعنی امور مشهود و محسوس که وجود آنها منوط به فرض وخیال نباشد .

۲- مباحث آن محقق و مسلم است ودر آن ابهام و اجمال نیست .

۳- مثبت است و در مقام نفی اموری که محل اختلاف است نمی باشد .

آگوست کنت لفظ پوزیتو از این جهت قابل ستایش است که به واقعی در مقابل خیالی - مفید در مقابل بیهوده - قطعی در مقابل مشکوک - دقیق در مقابل مبهم - نسبی در برابر مطلق اشاره دارد ، و در واقع پوزیتو به معنای واقعی -مفید-قطعی - دقیق - نسبی است.

در واقع مثبت گرایی یک جنبش فلسفی است که از یونان قدیم تا به امروز ادامه دارد . مرحله ی تحققی علم را حکمای یونان آغاز کرده اند لیکن شیوه ی فلسفی غالب در آن مابعدالطبیعی بود .

و ارسطو به روش تحققی ارج فراوان نهاد. و احساس و تجربه را بجای تخیل و تعقل صرف مطرح می کرد. در سده ی ۱۶ و ۱۷ فرانسیس بیکن و دکارت دانشمندانی بودند که به روشهای تجربی روی آوردند.

سلف آگوست کنت یعنی سن سیمون در اوایل قرن ۱۹ توجه همگان را به نتایج مثبت توسعه علم و صنعت در زندگی بشر و در سازمان دادن حیات سیاسی و اجتماعی جلب کرد . و قانونمندی مناسبات جامعه ی صنعتی  را برای نو سازی جامعه و بکار گرفتن آن در ساختن یک جامعه ی آرمانی مطرح و دنبال کرد تا جایی که اصطلاح فیزیک اجتماعی را برای بیان روابط مثبت بین پدیده های انسانی در عصر جدید بکار برد.

 بینش مثبت گرایی اولین بار توسط آگوست کنت ساخته شد و می توان بینش مثبت گرایی را زیر بنای تفکر جامعه شناسی غربی دانست.

دیدگاه کلی مثبت گرایی چنان که آگوست کنت مطرح کرده مشتمل بر یک بینش فلسفی ـ یک روش علمی ـ یک هدف اصطلاحی است . این مکتب می خواهد با تکیه بر علوم تجربی ، فلسفه را زاید نشان دهد چنانکه می گویند علم تنها شناخت ارزشمند، و واقعیت محسوس تنها موضوع شناخت است . مثبت گرایان منکر وجود نیرو یا جوهرهایی است که فراسوی واقعیت و قوانین محقق علوم وجود دارد.

مثیت گرایی به عنوان یک بینش در برابر فلسفه ی عقل گرای هگل قرار گرفت و شیلینگ فلسفه ی هگل را می کوشید با نفی دیالکتیکی هستی انضمامی اشیاء ، ذات عقلانی و مجرد آنها را آشکار سازد فلسفه ی منفی نامید و اعلام داشت که مسئله اصلی فلسفه مثبت پرهیز از تفکر انتزاعی و پرداختن به هستی انضمامی است.

از لحاظ روش ، در حقیقت تاثیر مثبت گرایی در جامعه شناسی بیش از هر جای دیگر آشکار شد . در این رابطه مثبت گرایی بر دو اصل اساسی تاکید می کند :

۱- هر شناخت اصیل باید از روش علوم تجربی استفاده کند و هر دانش عینی محدود به واقعیت موجود است و به هیچ  زیر بنای فلسفی نیاز ندارد.(دیدگاه معرفت شناختی گویند)

۲- جامعه ی انسانی بر اساس قوانینی بنا شده است که همانند قوانین طبیعی است. بررسی تجربی و تشریحی زمینه ی یک برنامه ریزی اثباتی موثر و مفید را برای جامعه فراهم می کند .

آگوست کنت تحقیقات علمی جامعه شناسی را مبتنی بر مشاهده  -آزمایش -و روشهای مقایسه ای می دانست.

ایستایی و پویایی امور: یعنی نظم و تحول ، نظم و پیشرفت جامعه ی بشری هر دو مرتبط با هم هستند قوانین بنیادی جامعه ی بشری است تا زمانی که انسانها همچنان باور داشته باشند که رویدادهای اجتماعی بر اثر دخالت تصادفی یک قانون گذار بشری یا ایزدی ، پیوسته دستخوش آشفتگی اند. هرگونه پیش نگری علمی این رویدادها امکان پذیرنیست . و باز تا هنگامی که انسانها همچنان بر این باور باشند که کنش های اجتماعی از هیچ قانونی پیروی نمی کنند و در واقع چنین پندارند که این کنشها خودسرانه و باری به هر جهت اند، نمی توانند به هیچ گونه کنش هماهنگ برای بهبود زندگیشان دست یازند. در چنین اوضاعی انسانها به خاطر تعقیب منافع فردیشان ، پیوسته باید با یکدیگر برخورد کنند.اگر چنین باشد الگوی جامعه ی مورد نظر هابز که بنابراین ، تنها قدرت و پذیرش ارادی می تواند حداقل نظم را به بار آورد شایسته و موجه خواهد بود اما اگر جامعه شناسی بتواند به انسانها بیاموزد که قوانین دگرگونی ناپذیر تحول و نظم را در امور بشری باز شناسد ، اوضاع صورت دیگری پیدا خواهد کرد.

کشف قوانین بنیادی جامعه ،بلند پروازی های افسار گسیخته ی انسان ها را درمان خواهد کرد . روشهای تحقیق در جامعه شناسی که برای تبیین قوانین پیشرفت و نظم اجتماعی به کار می رود سه روش مشاهده ـ آزمایش ـ مقایسه است .

 مشاهده: به معنای جستجوی بی قاعده ی واقعیتها نیست بلکه هر واقعیت اجتماعی وقتی مبنای علمی به خود میگیرد از طریق یک نظریه ی مقدماتی با واقعیت اجتماعی دیگری بستگی یافته باشد .

بنابراین مشاهده تنها از طریق قوانین ایستایی و پویایی پدیده ها تبعیت می کند .

آزمایش گری : به گونه ای جزئی کار برد دارد . چون آزمایشگری به صورت مستقیم در جهان انسانی امکان پذیر نیست اما می تواند در موارد آسیب شناختی اجتماعی برای آزمایشگر علمی بهترین و ناب ترین زمینه های بررسی را به دست می دهند.

مقایسه ای : مقایسه ی همزمان حالتهای گوناگون و مستقل جامعه ی بشری در بخشهای مختلف     کره ی زمین را شامل میشود با این روش مراحل گوناگون تکامل بشری را میتوان در یک زمان مشاهده کرد.