توصیف دورکیم در یک جمله:

تکامل گراست .

کارکرد گراست .

جامعه را بر فرد مقدم میدارد.

کل را بر اجزا مقدم می داند.

پدیده های اجتماعی را به عنوان موضوع خاص برگزید.

توجهش به عوامل اجتماعی- ساختاری تعیین کننده مسایل اجتماعی انسان بود.

پدیده اجتماعی واقعیت اجتماعی است .

موضوع جامعه شناسی واقعیت اجتماعی است.

واقعیت اجتماعی بیرون از فرد قرار دارد.

واقعیت اجتماعی از قدرتی برخوردار است که بر فرد و اراده فردی تحمیل میشود.

         چهار کارکرد عمده دین از نظر دورکیم :

نیروهای انظباط بخش

انسجام بخش

حیاتبخش

خوشبختی بخش

 

کارکرد گراست چون معتقد است برای تبین پدیده های اجتماعی تعیین کارکرد ضروری است . و باید در تثبیت سامان اجتماعی کارکرد واقعیت را نشان دهیم .

تحلیل کارکردی نشان می دهد که یک یک مورد اجتماعی چه تاثیر هایی بر عملکرد نظام کلی یا اجزای سازندهآن میگذارد.

جامعه می بایست :

1-    یک کل فی نفسه تلقی شود. که می تواند از اجزای تشکیل دهنده آن متمایز شود ولی نمی تواند به آنها کاهش یابد.

2-    اجزای نظام برآورنده کارکرد ها نیازها یا ضرورت های کل است .

دورکیم میگوید:

وقتی پدیده اجتماعی را تبین میکنیم باید علت موثری که آن پدیده را بوجود می آورد و کارکرد جداگانه آن را جست.

دورکیم برای:  کل الویت تحلیلی قائل است.

 اجزا داری پیامد هایی برای برخی حالات بهنجار و برآوردنده ضروریت های نظام تلقی میکند .

پافشاری دورکیم برای اینکه کارکرد یک جز برای کل اجتماع مورد مطالعه قرار گیرد.

هسته اصلی فکر دورکیم:

فرد از جامعه زاییده  نه جامعه از فرد. ص:336آرون

حالا با این سوال بحث کتاب دورکیم را شروع مکینیم که چرا دورکیم وارد مباحث دینی میشود ؟

کوزر اینگونه به این سوال پاسخ میدهد که:

     «علاقه اولیه دورکیم به تنظیم اجتماعی ، بیشتر معطوف به نیروهای خارجی و مقرارات قانونی

بود . اما بعدها به بررسی نظارت های درونی شده در وجدان فردی کشانده شد . دورکیم مجاب شده بود

 که« جامعه باید در درون فرد خضور داشته باشد» و به پیروی از همین منطق به بررسی دین وارد

شد زیرا دین یکی از آن نیروهایی بود که دردرون افراد احساس الزام اخلاقی به هواداری از درخواست

های جامعه را ایجاد میکند.»

و کوزر  در جای دیگر اضافه میکند که:

او (دورکیم) میگفت که در گذشته دین شیرازه جامعه بود – وسیله ای که مردم با آن از علایق گوناگون

روزانه شان تا اندازه ای دست میکشیدند و به پرستش مشترک چیزهای مقدس روی میآوردند . ( بحث

فراغتی دین – فصل ... صور بنیانی )بدینسان دین با روی گرداندن ساختن مردم از اشتغال های مفید

 فایده در زندگی روزانه یک نیروی به تمام معنی ضد فرد گرا و بر انگیزاننده تعلق اشتراکی به هدف

های اخلاقی بود ، هدفهایی که از مقصود هایی فردی فراتر بود . اما اگر دوره جهت گیری های سنتی

مذهبی اکنون سپری شده باشد ، چه چیز دیگری باید جای آن را بگیرد؟ آیا پایان دین سنتی را باید پیش

 درآمد فرو پاشیدگی اجتماع اخلاقی و آغاز حیات از هم گسیختگی و بی هنجاری کلی تلقی کرد؟ 

در واقع چنین پرسش هایی علاقه دورکیم را به جامعه شناسی دینی بر حسب منطق درونی نظریه اش

میکشاند

مبنای نظریه دورکیم :

           تاکید بر پدیده های دینی نه به عنوان مقوله های فردی، بلکه مقوله های اجتماعی