نظریه های جامعه شناسی 1
استاد گرامی:جناب آقای دکتر صادقی
حمید رضا نوروزی
ويلفردوپارتو 1930 – 1848
هدف پارتو از نوشتن كار جامعه شناسي عمده اش «رساله اي درباره جامعه شناسي عمومي» اين بود كه يك نظام جامعه شناختی که مختصات اصلی اش با نظام فیزیکی_شیمیایی عامی که ویلارد گیبز در کتاب ترمودینامیک خود ساخته بود قابل مقايسه باشد. يك نظام فيزيكي – شيميايي مانند آب و الكل، مجموعه جداگانه اي مركب از عناصر جزئي است. عوامل تعيين كننده اين نظام، چنان به هم وابسته اند كه هر تغييري در هر بخشي از آن به دگرگوني هاي تطبيقي در بخش هاي ديگر مي انجامد . پارتو از نظام اجتماعي چنين مفهومي در نظر داشت.
ملكولهاي اين نظام را افراد بشر با علايق، انگيه ها و احساساتشان مي سازند. جامعه شناسي عمومي پارتو مفهومي از يك نظام جتماعي را مطرح مي سازد كه براي تحليل دگرگوني هاي متقابلاً وابسته در ميان تعدادي متغيرهاي تعيين كننده رفتار انساني، چارچوب لازم را فراهم مي سازد.
كنش منطقي و كنش غيرمنطقي :
پارتو آن كنش هايي را منطقي مي داند كه «وسايلي متناسب با اهداف را به كار برند و وسايل كار آنها با هدف هاي موردنظرشان پيوندي منطقي داشته باشند». ارتباط منطقي اهداف و و سايل نه تنها بايد براي كسي كه اين كار منطقي را انجام مي دهد، «بلكه از ديدگاه اشخاص ديگري كه آگاهي گسترده تري درباره آن دارند» نيز منطقي باشد. كنش هاي منطقي آن كنش هايي هستند هستند كه هم از نظر ذهني و هم از جهت عيني منطقي باشند و كنش غير منطقي : به هر كنشي اطلاق ميشود كه در چهارچوب تعريف صريح پارتو از كنش منطقي نگنجد، اين كنش ها در موقوله ته نشست ها جاي مي گيرند.
پارتو استدلال مي كرد كه گرچه انسانها غالباً منطقي عمل نمي كنند، اما به «منطقي جلوه داده» رفتارشان سخت گرايش دارند. يعني مي خواهند نشان دهند كه عمل شان نتيجه منطقي يك رشته افكار است. در واقع بيشتر اعمال ما مبتني بر آن رشته اعتقادهايي نيستند كه براي معقول و منطقي جلوه دادن اعمال مان به كار مي بريم. بلكه يك نوع حالت ذهني از پيش موجود و يك احساس بنيادي بشري ما را به كنش وا مي دارند. براي مثال : يك انسان از آدم كشي مي ترسد و از همين روي، به آدم كشي دست نمي زند؛ اما در توجيه هراسش از آدمكشي، به خود مي گويد كه خدايان آدمشكان را به كيفر مي رسانند» و در نتيجه ، چنين مي پندارند كه همين او را از آدمشكي باز مي دارد.
اگر ما را احساسات انساني را كه سرچشمه هاي بنيادي كنش غيرمنطقي اند a در نظر بگيريم و نظریه هاي مربوط به كنش را B بدانيم و خود كنش را C بدانيم . تشخيص مي دهيم كه گرچه A , B, C به يكديگر وابسته اند اما A مستقلاً بيشتر از B , C بر اين مجموعه عوامل تأثير مي گذارد تا B , C پارتو مي گويد كه اگر جز اين بيانديشيم. به سفسطه عقل گرايانه اي دچار خواهيم شد كه بيشتر نظريه هاي اجتماعي پيشين دچارش بوده اند.
C |
A |
B |
با اينكه B,C يا نظريه هاي غيرمنطقي و كنش هاي آشكار، يكراست به مشاهده در مي آيند، اما احساسات انساني يا حالت هاي ذهني بشري را مي توان با استنباط دريافت . پارتو آمادگي تحليل اين احساسات بنيادي را نداشت. و وظيفه آن بر عهده روانشناسان گذاشته بود. كنش هاي غيرمنطقي بيشتر از حالات مشخص روحي و احساسات نيمه خودآگاه و نظاير آن سرچشمه مي گيرند. اين بعهده روانشناسي است كه يك چنين حالت هاي روحي را بررسي كند. ما با اين احساسات تنها به عنوان داده هاي واقعيت برخورد مي كنيم و از اين جلوتر نمي رويم.
ته نشست ها و مشتقات :
كوشش پارتو براي نقاب افكني از چهره نظريه هاي غيرعلمي و نظام هاي اعتقادي او را واداشته بود تا ميان عناصر متغير دخيل در اين نظريه ها كه خود آنها را مشتقات ناميده بود و عناصر به نسبت پايداري كه آنها را ته نشست ها خوانده بود تمايز قائل شود. مفهوم ته نشست ها را غالباً بد فهميده اند، و به عنوان غريزه و معادل با احساسات بنيادي در نظر گرفته اند. خود پارتو با اشارات گهگاهي به ته نشست ها به عنوان غرايز ، به اين كژفهمي دامن زده است . اما به نظر مي رسد كه پارتو از مفهوم ته نشست ها، تجليات احساسات يا چیزهايي ملازم با آنها را در نظر داشته است و نه خود احساسات.
ته نشست ها در حد فاصل احساساتي كه ما مستقيماً قادر به شناسايي شان نيستیم و نظامهاي اعتقادي و اعمالي قرار دارند كه مي توان آنها را شناخت و به تحليل كشيد. از آن گذشته ته نشست ها به غرايز انساني مربوطند ولي همه اين غرايز را در بر نمي گيرند. زيرا ما در اينجا تنها مي توانيم آن غرايز را كشف كنيم كه موجب معقوليت نظريه ها اند . در حالي كه بسياري از غرايز ديگر انساني همچنان كشف نشده باقي مانده اند.
براي مثال در طرح پارتو، اشتهاء و ميل به يك نوع غذا در مقوله ته نشست ها جاي نمي گيرد . اما اگر كسي به اين نظريه مي رسيد كه آشپزي چيني از آشپزي امريكايي بهتر است. پارتو درصدد تحقيق آن ته نشست هايي بر مي آمد كه در ساختن يك چنين توجيه نظري دخيل بودند.
پارتو با اين شيوه به تمايز ميان ته نشست ها و مشتقات رسيده بود. او آئين هايي را كه با كنش انساني همراهند ، مانند آئين مذهبي مسيحي يا نظريه سياسي ليبرالي را به بررسي مي كشد. سپس آن عنصري كه معيارهاي علم منطقي – تجربي راجعند از اين نظريه ها جدا مي سازد و سرانجام ، عناصر غير علمي بازمانده را به دو دسته پايدار (ته نشست ها) و متغير (مشتقات) تثسيم مي كند. مشتقات زماني پديدار مي شوند كه توجيه استدلالي و عقلاني در كار باشد. به محض آنكه اين توجيه ها مطرح مي شوند، تحيلي پارتويي در صدد يافتن عناصر نسبتاً پايداري (ته نشست ها) بر مي آيد كه مبناي اين توجيهات را فراهم مي سازد.
براي نمونه، ما در اعصار مختلف ، آئين ها و ادبياتي راجع به مسئله جنسي داريم، اين آئين ها مي توانند به صورت ادبيات وقاحت نگاري يا تقبيح بي بند و باري جنسي متجلي شوند. در مورد رفتار شايسته جنسي نظريه هاي سهل گيرانه و يا سخت گيرانه اي وجود دارند. آئين هاي رياضت پسندانه آنچه را كه آئين هاي لذت پرستانه مي ستايبند. ناروا مي شمرند. اما در سراسر اين مشتقات گوناگون ، يك ته نشست جنسي مشترك وجود دارد كه در همه دورها به گونه چشمگيري پابرجاست . سبك ها، شيوه ها، مدها و نظر يه هاي اخلاقي راجع به مسئله جنسي ممكن است بس متفاوت با يكديگر باشند. اما يك هسته جنسي مشترك است كه در پشت همه اين نقاب هاي آييني گوناگون پيوسته خودنمايي مي كند.
پيامي كه پارتو در بسياري در صفحات رساله اش انتقال مي دهد، اين است كه افكار عمومي را زياد جدي نگيريد و به دهن مردم نگاه نكنيد. بلكه كنكاش ژرفتري كنيد تا به سرچشمه هاي واقعي كنش هاي آنها دست يابيد.
با آنكه انسانها براي منطقي جلوه دادن و توجيه اعمالشان ، انواع گوناگون و بيشمار مشتقات را به كار مي برند، باز پارتو معتقد است كه شش دسته ته نشست در سراسر دوران طولاني تاريخ غرب تقريباً هميشه پابرجاي بوده است. به همين دليل او نتيجه مي گيرد كه اين گونه هاي عمده ي ته نشست ها با برخي غرايز يا تمايلات بنيادي انسان ارتباط نزديك دارند آن شش دسته ته نشست از اين قرارند :
1-غريزه تلفيق
2- ابقاي گروه (ابقاي انبوهه ها)
3- نياز به بيان احساسات از طريق اعمال خارجي (فعاليت ها و ابراز وجود شخصي)
4- ته نشست هاي وابسته به اجتماع پذيري
5- يكپارچگي فرد و متعلقاتش
6- ته نشست جنسي
پارتو مي خواهد نشان دهد كه يك ته نشست مي تواند در قالب انواع گوناگون نظامهاي اعتقادي با مشتقات متجلي گردد. و آنهايي كه معتقدند برپايه نظريه خاصي كه به آن اعتقاد دارند عمل مي كنند. در واقع خودشان را مي فريبند . براي مثال «يك مسيحي، يك چینی، يك مسلمان ، يك كانتي، يك كالونيست و... همگي از دزدي پرهيز مي كنند ولي هر يك براي رفتارش توجيه ويژه اي را در آستين دارد». پارتو با توجه به اين توجيه هاي گوناگون از يك ويژگي پايدار، نتيجه مي گيرد كه در اين مورد، علت اصلي رفتار انسان را بايد در پايداري آن ته نشست جست كه پايه اين مشتقات گوناگون را مي سازد . اوچنين استدلال مي كرد كه همه اين هواداران منع دزدي كه از مكاتب گوناگون پيروي مي كنند، مشتركاً به اين نياز دارند كه يكپارچگي شخصيت شان را حفظ كنند. و از مصالح شخصی شان حفاظت كنند. بنابراين ته نشست دسته پنجم اين گونه رفتار انسان را توجيه مي كند .
نيت هاي ذهني و پيامدهاي عيني :
بيشتر تحليل هاي عيني پارتو در رساله پر حجمش ، درباره سرچشمه هاي كنشگران فردي است. او كه از رشته اقتصاد آمده بود، همان رشته اي كه تقريباً يكسره به كنشهاي معقول انسانها توجه دارد، مي خواست نظام هاي تجريدي اقتصاد دانان را با نظامي جامعه شناختي تكميل كند كه تأكيدش بر انگيزه هاي كنش غير منطقي باشد. پارتو گرچه بيشتر به انگيزش هاي كشگران توجه داشت، اما در مورد لزوم تحليل پيامدهاي عيني رفتار نيز حساس بود. او تأكيد مي كرد كه نيت هاي ذهني هميشه با پيامدهاي عيني شان مطابقت ندارند.
پارتو بويژه به مواردي توجه داشت كه انسانها به تصور كنش هاي منطقي در آنها درگير مي شوند، اما يك شاهد خارجي مي بينند كه اين كنش ها هيچ منطقي ندارند و شايد از این بالاتر در مي يابند كه اين كنش ها به پيامدهايي مي انجامند كه كنشكران به دنبال انها نبوده اند و مردم براین باورند که با انجام دادن برخی از شعایر و عرف ها میتوانند طوفانی را فرو نشانند و يا باراني را نازل كنند. ما به گونه اي طبيعي مي دانيم كه پديده هاي طبيعي را نمي توان به اين شيوه ها تحت تأثير قرار داد. اما شايد قضيه به اين صورت باشد كه معتقدان به اين عرف ها با شركت در آنها يك نوع قدرت سعادتمند اي را احساس مي كنند كه آنها را قادر مي سازد تا در برابر ناهمواري ها و درد و محنت هاي زندگي شان ايستادگي كنند و پيوندهايشان را با نظام اجتماعي شان محكمتر سازند . از اين جهت، يك نظام اعتقادي كه هيچ صحتي ندارد، ممكن است از نظر شخصي يا اجتماعي سودمند افتد. در صحت تجربي يك نظریه و سودمندي اجتماعي آن، دو مقوله ي متفاوت اند. نظريه اي كه از نظر تجربي صحت ندارد ، ممكن است يك زمان به سود و زماني ديگر به زبان جامعه تمام شود . همين قضيه در مورد نظريه ي از نظر تجربي غلط نيز مصداق دارد. يك نظريه مي تواند با تجربه سازگار باشد ولي براي جامعه زيانبار باشد، يا برعكس ، با تجربه مطابقت نداشته باشد، اما براي جامعه سودمند باشد. ارزيابي سودمندي اجتماعي بايد راهش را از تحقيق منزلت منطقي نظريه ها و نيتهاي ذهني كنشگران فردي جدا سازد.
شيران و روباهان :
پارتو در آخرين بخش از رساله اش مي خواهد نشان دهد كه توزيع ته نشست ها در ميان مردم نه تنها به نظام هاي اعتقادي و زندگي فكري آنها بلكه حتي مهمتر از آن، به وضع سياسي و اقتصادي شان هم بستگي دارد. در اينجا پارتو به دو دسته نخستين ته نشست ها يعني ته نشست هاي «تلفيق» و «ابقاء» مي پردازد . ته نشست هاي دسته نخست ، انسانها را به نظام سازي ، يعني به ساختن تركيب هاي فكري منطقي نما وا مي دارند. اين دسته از ته نشست ها انسان ها را وا مي دارند كه در عناصر گوناگوني كه در تجربه يافت مي شوند دستكاري كنند. اين ته نشست ها در بن اعمال جادويي به قصد تأثير گذاردن بر هوا، سير بيماري و عشق دلدار جاي دارند. در يك سطح پيچيده تر، ته نشست هاي دسته نخست ، مردم را به چاره گري هاي مالي در يك سطح وسيع مي كشانند وادارشان مي سازند تا مؤسسات اقتصادي گوناگون را هرچه بيشتر در هم ادغام كنند. در سطحي ا زاين پيچيده تر ، همين ته نشست ها سياستمداران و دولتمردان را بر مي انگيند تا نيروهاي شان را درهم آميزند و با يكديگر معامله سياسي كنند و يا امپراطوري هاي سياسي بر پا نمايند. انسانهايي كه بيشتر با ته نشست هاي دسته نخست بر انگيخته مي شوند، مانند «روباهان» ماكياولي اند كه قادرند به تجربه هاي تازه دست زنند. ابداع كنند و از عرف فراتر روند، اما به اصول فضايل محافظه كارانه اي كه پايداري جامعه را تضمين مي كنند چندان وفادار نيستند.
نيروهاي محافظه كارانه «ايستايي اجتماعي» از سوي كساني بازنموده مي شوند كه تحت سلطه ته نشست هاي دسته دوم (ابقاي انبوهه ها) باشند. يك چنين كساني به خانواده ، قبيله، شهر و ملتشان به شدت احساس وفاداري مي كنند. اينان همبستگي طبقاتي، ميهن پرستي، و شور مذهبي از خودشان نشان مي دهند . در صورت لزوم ا زكاربرد زور هراسي ندارند. اينهاهمان «شيران» ماكيا ولي اند.
پارتو بر اين باور بود كه در روزگار او روباهان بويژه در فرانسه و ايتاليا چيرگي داشتند. زدو و بند بازان، معامله گران سياسي ، وكيلان بي وجدان، روشنفكران سفسطه باز، دلالان و بازي دهندگان انسانها بر صحنه سياسي و اقتصادي مسلط بودند. نگراني پارتو اين بود كه اگر اين وضع سياسي پابرجاي ماند، توازن اجتماعي از بنياد فرو خواهد ريخت و سامان اجتماعي مختل خواهد شد. با اين همه او احساس مي كرد كه هنوز فرصت از دست نرفته است و همچنان كه بارها در گذشته پيش آمده است، مردان محافظه كار و علاقه مند به نگهداري انبوهه ها سر انجام به پا خواهند خاست و حاكميت روباهان را برخواهند انداخت . ايمان، ميهن پرستي، و فخر ملي بار ديگر همگان را به خود جلب خواهند كرد.
اما پس از گذشت يک دوره زماني، روباهان دوباره در حكومت رخنه خواهند كرد، زيرا از مهارت و تخصص هايشان نمي توان مدت زمان درازي صرف نظر كرد. آنها به گونه اي خزنده در ايقان هاي شيران رخنه خواهند كرد و هوش فاسد كننده شان ايمان ساده ي شيران هماورد جورا تحت الشعاع خود قرار خواهد داد. در نتيجه جامعه يك دور كامل را طي خواهد كرد و عصر فريبكاري و چاره گري دوباره پيدا خواهد شد.
به نظر پارتو، هر گونه اعتقاد به پيشرفت و تكامل ، بي معني است . جامعه بشري پيوسته بر همان پاشنه خواهد چرخيد و حركت دوری از فرمانروايي روباهان به حكومت شيران ، برقرار خواهد بود.
جامعه پيوسته دستخوش نوسان خواهد بود، اما هميشه به توزان خويش نيز دست خواهد يافت.
در تاريخ هيچ رويداد تازه اي رخ نمي دهد و تاريخ چيزي جز سرگذشت بي خردي بشر نيست. آرمانشهر در هيچ كجا پديدار نشده است.
نظريه نخبگان و گردش آنها :
اعتقاد بنيادي پارتو اين است كه انسانها چه از جهت جسماني و چه از نظر فكري و اخلاقي، با يكديگر برابر نيستند . در كل جامعه و هر يك از قشرها و گروههاي آن برخي كسان از ديگران با استعدادترند. شايسته ترين افراد يك گروه نخبگان آن گروه را مي سازند.
اصطلاح نخبگان در كاربرد پارتو هيچ گونه دلالت اخلاقي يا افتخارآميز ندارد.اين اصطلاح تنها بر آن كساني اطلاق مي شود كه در هر يك از شاخه هاي فعاليت بشري بالاترين نمره را بدست آورده باشند .
پارتو مي گويد كه « بهتر است اين اصطلاح را باز هم به دو مقوله تقسيم كنيم : نخبگان حكومتي كه از افرادي تركيب مي شوند كه مستقيم يا غيرمستقيم در حكومت نقشي عمده دارند و نخبگان غير حكومتي كه بقيه نخبگان را شامل مي شوند» بحث اصلي پارتو درباره ي نخبگان حكومتي است.
در عبارت هاي پارتو درباره مفهوم نخبگان يك ابهام اساسي وجود دارد. در برخي از عبارت مانند عبارت بالا . چنين مي نمايد كه آن كساني كه مقام هاي برگزيده اي را در اشتغال دارند، اصولاً از ديگران واجد شرايط ترند. اما پارتو در بسياري از عبارت هاي ديگرش مي گويد، به كساني مقام نخبه واگذار مي شود كه عنوان نخبگي را با خود يدك مي كشند. يعني مرداني كه در مقام هاي نخبه قرار گرفته اند، ممكن است شايستگي هاي لازم براي اين مقام ها را نداشته باشند. در حالي كه افراد ديگري كه اين عنوان را با خودشان يدك نمي كشند ممكن است از اين شايستگي ها برخوردار باشند.
عنوان «حقوق دان» بر مردي مي بردازد كه درباره قوانين چيزهايي بداند كه البته غالباً هم مي داند. اما گهگاه پيش مي آيد كه كسي اين عنوان را با خود يدك مي كشد بي آنكه از قوانين بويی برده باشد. همچنين در ميان نخبگان حكومتي افرادي وجود دارند كه براي سمت هاي سياسي – وزرات ، سناتوري و نمايندگي محلي و غيره – به راستي شايستگي دارندو در نقطه مقابل آنها بسيار كساني قرار دارند كه به اين اجتماع والا راه يافته اند بي آنكه شايستگي عناوين شان را داشته باشند... ثروت ، خانواده يا پيوندهاي اجتماعي نيز در موارد ديگر مي توانند عنوان نخبگان و به ويژه نخبگان حكومتي را براي اشخاصي به ارمغان آورند. كه به هيچ روي براي اين عنوان شايستگي ندارند. (Ibid,2035-36)
به نظر مي رسد كه پارتو معتقد بود كه تنها در جوامع كاملاً باز و با تحرك كامل اجتماعي ، مقام نخبه با توانايي برتر كاملاً ملازم است. تنها در اين شرايط است كه قشر نخبگان حكومتي از افرادي تركيب مي شوند كه از همه بيشتر براي حكومت كردن شايستگي دارند. واقعيت هاي اجتماعي اين است كه باز دارنده هايي چون ثروت موروثي، پيوندهاي خانوادگي و همانند آنها از چرخش آزادانه افراد در مراتب جامعه جلوگيري مي كنند. چندان كه آنهايي كه عنوان نخبگان را دارند و كساني كه بالاترين شايستگي را دارند، كم و بيش از هم فاصله مي گيرند.
پارتو كه به احتمال تباين میان مقام نخبه انتسابي و توانايي و دستاورد واقعي به خوبي آگاه بود. از بيشترين حد تحرك اجتماعي و آزادي مشاغل بر روي همگان ، سرسختانه دفاع مي كرد. اواين خطر را احساس مي كرد كه مقام هاي نخبه كه زماني در انحصار مردان شايسته بود، با گذشت زمان به دست كساني افتد كه از اين شايستگي بي بهره اند.
در آغاز، اشرافيت نظامي ، مذهبي و تجاري و توانگران با نفوذ ، بخشي از نخبگان حكومتي و گاه تمامي آنها را تشكيل مي دادند. رزم آوران پيروز ، بازرگانان موفق و دولتمردان توانگري كه در حوزه خودشان از افراد معمولي برتر بودند، نخبگان حكومتي به شمار مي آمدند. در آن روزگاران ، عنوان حكومتي با شايستگي واقعي افراد همخوان بوده است. اما با گذشت زمان ميان شايستگي و عنوان ، شكاف بسيار بزرگي پديد آمده است... اشرافیت ها رو به زوال مي روند و ... و تاريخ گورستان اشرافيت ها است.
اشراف تنها از نظر كمي تباهي نمي پذيرند ، بلكه از نظر كيفي هم نيرويشان را از دست مي دهند و در نسبت ته نشست هايي كه آنها را به دستيابي و نگداشت قدرت توانا مي ساختند، فترتي رخ داده است. طبقه حاكم نه تنها از نظر كمي بلكه از كيفي نيز مي تواند تقويت شود، از اين طريق كه خانواده هاي شايسته از طبقات پايين به طبقه حاکم وارد شوند و در نتیجه نیرو و ته نشست های لازم برای نگهداشت شان در اریکه ی قدرت را با خود وارد طبقه حاكم كنند. نيرومدترين عامل به هم خوردن توازن اجتماعي ، انباشتگي عنصر برتر در طبقات پايين تر و جمع شدن عناصر پست تر در طبقات بالاتر است.
هر گاه نخبگان حكومتي يا غير حكومتي درصدد آن برآيند كه خودشان را به سیل عناصر شايسته تر و تازه نفس تري از جمعيت پايين سر ريز مي شوند نزديك سازد و هر گاه كه بر عكس ، سير چرخش نخبگان بند آيد، توزان اجتماعي به هم می خورد و سامان اجتماعي تباه مي شود . پارتو چنين استدلال مي كرد كه اگر نخبگان حكومتي «نتوانند راهي براي جذب افرادي ا ستثنايي بيابند كه از طبقات پايين خودشان را بالا مي كشند» در هيات سياسي جامعه و در روند اجتماعی عدم تعادل پیش می اید این عدم تعادل یا از طریق براندازی خوشونت امیز نخبگان حكومتي قديمي و ناكار آمد و جايگزينی نخبگان شايسته تر براي حكومت كردن به جاي آنها رفع مي شود.
نه تنها هوشمندي و لياقت در ميان اعضاي جامعه نابرابرانه توزيع شده اند، بلكه ته نشست ها نيز يك چنين توزيعي دارند. در شرايط عادي، ته نشست هاي «محافظه كارانه» دسته دوم بر توده هاي مردم چيرگي دارند و آنها را به فرمانبرداري وا مي دارند. به هر روي نخبگان حكومتي در صورتي كارآيي خواهند داشت كه از كساني تركيب گردند كه آميزه اي از هر دو ته نشست هاي نخستين و دومين را در خود داشته باشند.
تفوق علايق اساساً صنعتي و بازرگاني ، طبقه حاكم را از افرادي غني خواهد كرد كه زيرك و كاردان و سرشار از غرايز تلفيقي اند؛ اما از سوي ديگر، اين طبقه را از افراد پرخاشجو و سينه سپر كن محروم مي سازد . اگر زیرکی وترفند بازی و تلفیق به تنهایی برای حکومت کردن کافی می بودند طبقه ی حاکم مبتنی بر ته نشست های دسته نخست مي بايست مدت زمان بسيار درازي دوام اورد... اما حكومت كردن به اعمال زور نيز نياز دارد و اگر ته نشست هاي دسته نخست بيش از پيش نيرومند تر گردند و ته نشست هاي دسته دوم هر چه بيشتر به سستي گرانيد، افراد در راس قدرت در كاربرد روز شايستگي هر چه كمتري از خودشان خواهند داد، چندان كه يك توازن ناپايدار به رخداد انقلابي خواهد انجاميد... تودهايي كه از نظر ته نشست هاي دسته دوم نيرومندند ، بارخنه ، تدريجي و يا با يك جهش ناگهاني و انقلابي خودشان را بالا مي كشند و وارد طبقه حاكم مي شوند. (Ibid,2227)
يك طبقه حاكم نمونه بايد با آميزه متناسبي از شيران و روباهان تركيب شود چندان كه از يك سوي مرداني قاطع و آماده اعمال زور را در اختيار داشته باشد و از سوي ديگر از مرداني مبتكر، با فكر و بدور از وسواس هاي اخلاقي نيز بهره مند باشد. اگر اختلاف هايي در چرخش نخبگان حكومتي پديد آيند و از رسيدن حكومت به چنين تركيب متناسبي جلوگيري كنند. رژيم يا به ديوانسالاري خرفت و فسيل شده اي تبديل خواهد شد كه از هر گونه ابتكار و انطباق عاجز است. و يا به رژيم ضعيفي مركب از حقوقدانان جنجالي و پرگو تغيير شكل خواهد داد كه از کاربرد هر گونه عمل قاطعانه و قدرتمندانه ناتوان است. اگر چنين شود ، حكومت شوندگان در سرنگوني فرمانروايان شان موفق خواهند شد و نخبگان نوين رژيم كارآمدتري را بنا خواهند كرد.
همين قضيه در قلمرو اقتصادي نیز صدق مي كند در اين قلمرو «بازرگانان مخاطره جو» به روباهان همانندند «و بهره خواران» به شيران . بازرگانان مخاطره جو و بهره خواران نه تنها منافع متفاوتي دارند، بلكه منش ها و ته نشست هاي شان نيز متفاوت از همديگرند. هر چند كه اين هر دو دسته در كاربرد زور چندان چيره دست نيستند، اما از جهات ديگر، در همان مقولات دو شاخه اي قرار مي گيرند كه نوسان هاي سياسي را تبين مي كنند.
در گروه بازگانان مخاطره جو ته نشست هاي دسته نخست تفوق دارند و بر گروه بهره خواران ته نشست هاي دسته دوم چيره اند... اين دو گروه كاركردهاي متفاوتي در جامعه دارند. نخستين گروه مسئول دگروگوني در عرصه پيشرفت اقتصادي و اجتماعي است و دومين گروه عنصر نيرومندي در حفظ ثبات است و در بسياري از موارد با خطرهايي ناشي از اعمال ماجراجويانه ي مخاطره جويان اقتصادي مقابله مي كند. جامعه اي كه تنها تحت تسلط (بهره خواران)باشد . جامعه اي راكد و فسيل شده است و جامعه اي كه منحصراً (بازرگانان مخاطره جو) بر آن تسلط داشته باشند. جامعه اي بي ثبات است و توازن شكننده ای دارد كه با يك حادثه جزئي در داخل يا خارج ممكن است سرنگون گردد. (Ibid,2235)
همچنان كه در ميان نخبگان حكومتي اگر هر دو دسته رسوبات نخستين و دومين حضور داشته باشند، حكومت به بهترين نحوه كار خواهد كرد. در سامان اقتصادي نيز بيشترين كارآيي زماني بدست مي آيد كه بهره خواران و بازرگانان مخاطره جو، دست به دست هم دهند و با نظارت بر كار يكديگر تعادلي را پديد آورند. منظور پارتو از اين استدلال ها اين است كه آميزه ي متناسبي از نخبگان داراي ته نشست هاي دسته يك و دو پايدارترين ساختار اقتصادي و نيز بادوام ترين ساختار سياسي را بوجود مي آورد.م
تعريف نخبگان :
1- كسي كه در مسائل زندگي در هر حوزه اي فعاليت موفق است و نمره عالي دارد.
2- بهترين هر قشر بدون در نظر گرفتن معيارهاي فلسفي و اخلاقي
3- نخبگان نه بر مبناي هنچار ديني و اخلاقي با فلسفي ، بلكه بر مبناي هنجار جامعه شناختي ، شناسايي مي شوند.
4- نخبگان كساني اند كه قدرت را در دست دارند، آنها اقليت و غير نخبگان اكثريت مي باشند.
تفكيك نخبه و غير نخبه :
1- تقسيم نخبگان بر اساس وجه تمايزي كه پارتو بين رتبه هاي برتر و پايين تر مي بينيد.
2- جامعه به دو دسته نخبه و توده تقسيم مي شود.
3- در علم سياست ، بيشتر ، نخبگان سياسي و حكومتي مطرح مي باشند.
با اين ديدگاه :
الف) قشر پايين جامعه، طبقه غير حاكم
ب) قشر بالاي جامعه ، طبقه حاكم كه خود به دو دسته نخبگان حكومتي و غير حكومتي تقسيم مي شوند.
4- نخبگان حكومتي نيز دو دسته لند
1- نخبگان حاكم
2- نخبگان غير حاكم
غير نخبگان و توده مردم: از نظر پارتو انقلاب ها و تحولات اجتماعي فقط جابجايي نخبگان است و مردم سپاهيان بي نام و نشان هستند كه در اختيار آنان (نخبگان)مي باشند.
گردش نخبگان :
الف: دست بدست شدن حكومت بين نخبگان حكومتي حاكم و نخبگان سيساسي منتظر
ب: گردش قدرت بين نخبگان سياسي و غيرنخبگان ظهور نخبه جديد
توان اين نظريه در تحليل ، تحول دولت در اسلام، منازعات سياسي تاريخ معمولاً بين مردم و حاكمان نبوده بلكه افرادي نخبه رهبري را بدست گرفته اند و عليه حكومت مستقر قيام كرده اند و مردم را همراه خود نموده اند.
از اين زاويه نظر پارتو در ايران و اسلام منطبق است.
* نظريه نخبگان ، نزاع سياسي را مانند ماركس بين طبقات نمي داند. بلكه مي گويد منازعه بين صاحبان قدرت است.
فايده اجتماعي كلي و جزئي گروه يا جامعه
پارتو ضمن انگشت نهادن بر جنبه هايي از نظام اجتماعي كه تحقيق اقتصادي از عهده بررسي آن بر نمي آيد. و در جستجوي دستيابي به يك تحليل تكميلي در يك سطح خصوصاً جامعه شناختي، به قايل شدن تمايز ميان بيشترين فايده كلي اجتماع و بيشترين فايده ي جزئي اجتماعي كشانده شده بود. بيشترين فايده جزئي زمانی بدست مي آيد كه هر فردي از اجتماع به بيشرين ارضاي شخصي نايل آيد. بيشترين فايده كلي به بيشترين فايده براي گروه يا جامعه و نه افراد اطلاق مي شود.
تنها فايده جزئي اجتماع است كه مي تواند مورد بررسي يك اقتصاد دان قرار گيرد. اقتصاد دان تنها مي تواند نيازهاي افرادي را مورد بررسي قرار دهد كه با يكديگر همسان نيستند و بنابراين ، ارضاء هاي آن ها نمي توانند با هم جمع گردند و بيشترين فايده كل گروه يا جامعه را به دست مي دهند . «دراقتصاد محض، كل يك جامعه را نمي توان به عنوان يك شخص در نظر آورد.» پارتو مي گويد كه در جامعه شناسي بر عكس اقتصاد، «يك اجتماع را مي توان اگر نه به عنوان يك شخص، دست كم به عنوان يك پديده واحد مورد بررسي قرار داد.» بيشترين فايده براي يك جامعه را مي توان به گونه اي جامعه شناختي مورد تحليل قرار داد و اين لزوماً با بيشترين ارضاي نيازهاي يكايك اعضاي جامعه انطباق ندارند. وانگهي ، ميان فايده هاي كل نظام اجتماعي و بيشترين ارضاي گروههاي كوچكتري چون طبقات اجتماعي، ممكن است تفاوت هاي بسياري وجود داشته باشند. براي نمونه در مورد افزايش جمعيت، فايده ي كلي اجتماعي مي تواند با فايده ي جزئي آن تفاوت بسيار داشته باشد.
(Ibid,2133)
منابغ
زندگی و اندیشه ی بزرگان جامغه شناسی کوزر