آگوست كنت
آگوست كنت
در زمينه ي طبيعت عمل فردي در درون يك محيط اجتماعي،كنت به جاي نگريستن به افراد به عنوان اجزاي صاحب خرد يك جامعه،او به آنها به عنوان وجود هايي نگاه مي كند كه غريزه هاي عاطفي يا تاثيرگذارشان تمايل دارند بر توانايي هاي عقلي و ذهني شان تسلط پيدا كند،او اعتقاد داشت اگر احساسات كنترل نشود خود محوري شان اجتماع را تحت كنترل خود در مي آورد. كنت بر اين عقيده بود كه در چارچوب ساختار تاثيرگذارشان از نظر بيولوژيكي افراد بر محور سه نوع غريزه تكامل يافته اند.
1- تغذيه
2- ميل غريزه ي جنسي
1- غريزه ي حفظ و نگهداري 3- ميل غريزه ي مادري
1- غريزه هاي خودمحور 1- نظامي مخرب
2- غريزه پيشرفت طلبي
انواع غرايز 2- سازنده
1- غريزه ي غرور و عشق به رهبري
2-غريزه هاي ميانجي
2- غريزه ي بيهودگي و بيكارگي
1- اتصال
3- غريزه هاي اجتماعي 2- احترام
3- عشق همگاني
از انواع غرايز فوق كه كنت آنها را تقسيم بندي كرده است غريزه هاي خودمحور به عنوان تمايلاتي تعريف مي كند كه از منظر بيولوژيكي ذاتي هستند و از آنها رفتارهايي نشئت مي گيرد كه هدفشان مطلقا ارضاي خودشان است.
در مورد غريزه هاي حفظ و نگهداري آنها را به سه دسته تقسيم مي كند از جمله تغذيه كه شامل ميل غريزي به غذا و پناهگاه است.
مهمترين گروه غريزه هاي اجتماعي تمايلات ذاتي هستند كه به فرد امكان مي دهند از طريق پذيرفتن خواستها و اهداف اورگانيزم اجتماعي بزرگتر بتواند در جامعه به سر برد.
غريزه ي اتصال سبب مي شود فرد در قبال شخص ديگري احساس تعهد و مسئوليت نمايد.
غريزه ي عشق توأم با احترام تحت تاثير اين غريزه فرد شائق است،منفعت ديگري را بر منفعت خود ترجيح دهد و غريزه ي عشق توأم با احترام،ميدان عمل وسيع تري دارد.تحت تاثير اين غريزه كه به يك گروه اجتماعي يا يك جمعيت سود مي رساند، فرد قادر به گذشتن از جان خود است.
پيشرفته ترين غريزه ي اجتماعي غريزه ي عشق همگاني است كه زمينه دسته اي از اعمال و فداكاري هاي فردي را فراهم مي نمايد كه هدفشان تامين منفعت بشريت به عنوان يك كل است.
كنت بر اين نظر بود كه غريزه هرچه پايين تر باشد،انرژي آن بيشتر است بدين سان بدون محدوديت هاي توليد شده به وسيله ي اجتماع از طريق تعليم و تربيت و ساير نيروهاي اخلاقي و معنوي فرد بيشتر تمايل به شركت در اعمالي را دارد كه بر پايه غريزه هاي خود محور و پايين نه غريزه هاي ميانجي يا بالا شكل مي گيرند.
كنت بحث درباه ي غريزه ها را با تحليلي درباره ي ظرفيت هاي ذهني انسان ادامه مي دهد كه تقسيم بندي آن به شرح زير مي باشد: 1- تصور تركيبي
1- تصور
1- مفهوم سازي 2- تصور تحليلي
2- ميانجي گري 1- قياسي
انواع غرايز طبق 2- استقرايي
بحث فوق
2- قوه ي بيان
قوه ي اول كه كنت مفهوم سازي ناميده است داراي عملكردي مشخص و مجزا،يعني تصور و ميانجي گري است.تصور،دريافت غير فعال ايده ها را شامل مي شود. ميانجي گري در برگيرنده اقدام به منظور ساختن فعال انديشه هايي است كه بر پايه ي آنها ايده هاي دريافت شده شكل مي گيرند.كنت سپس تصور را به تصور تركيبي كه به جامدات مربوط است. و تصور تحليلي كه با رويداد ها سروكار دارد تقسيم مي كند.
ميانجي گري كه قياسي و استقرايي است اولي اقتضاي توليد قياس هايي را دارد كه به نتيجه گيري هاي كلي و ايستا درباره ي واقعيت،ختم مي گردند و استقرايي هماهنگي و همگرايي نتيجه گيري هاي كلي و توليد نتيجه هاي كلي پويا را ايجاب مي كند.
كنت در مورد توضيحات نژادي و فرهنگي خود،نوعي اعتقاد به برتري مردان نسبت به زنان را وارد جامعه شناسي خود نمود در زمينه برتري ذهني مردان جان استوارت ميل با كنت به مخالفت برخواست البته در زمينه تعليم و تربيت كنت طرفدار تساوي بين دو جنس در زمينه تعليم و تربيت بود و در مورد جامعه شناسي كنت معتقد بود فقط پسران توانايي ذهني لازم براي جامعه شناس شدن و پي بردن به ابعاد مطالعات و بررسي هاي علمي راجع به واقعيت اجتماعي را دارند.
در مورد برتري زنان نسبت به مردان كنت در خصوص حفاظت از نظم اجتماعي به آن اهميت بيشتري داده و زنان را برتر از مردان دانسته است.
روش شناسي
كنت كه به عنوان يك دانشمند مثبت گرا با مشاهده سروكار داشت هدف مشاهده كننده را به اين صورت بيان كرد كه حقايق مشاهده شده را به عبارات كلي تر مربوط سازد و از عدد عبارت هاي كلي بكاهد تا جايي كه بر دستگاهي شامل كمترين عبارات به منظور توضيح پديده هاي موردنظر دست پيدا كند.
كنت علم را مبتني بر مشاهده در جامعه شناسي بر روابط استاتيك و ديناميك تمركز كرد. رويكردهاي كنت به مطالعه استاتيك و ديناميك روابط اجتماعي، هر يك بر پايه فرض مهمي استوار است. او در چارچوب مفهومي استاتيك اجتماعي مبنا را بر اين قرار داد كه اجزاي جامعه يك كل بي نقص را تشكيل مي دهند و نوعي گرايش به سوي نظم و توازن را به نمايش مي گذارند. بدين سان اجزاي جامعه هميشه بايد با تماميت آن موردبررسي و مطالعه قرار گيرند و ناهماهنگي هاي مشاهده شده به عنوان اموري موقتي تصور شوند. كنت در بررسي ديناميك اجتماعي (الگوهاي رشد و تغيير اجتماعي) فرض را بر اينگذاشت كه فرد مي تواند مشاهداتي را از ساير جامعه ها اخذ نموده و به كمك يك فرضيه تكامل اجتماعي فرض كند ، اين مشاهدات را مي توان به گونه اي ارزيابي كرد كه گويي به جامعه اي منفرد تعلق دارند كه طي يك دوره بلند توسعه يافته است.
كنت مشاهده مستقيم ، تجربه ي علمي و مقايسه را به عنوان روشهاي مشخص مشاهده اي مطرح نمود كه به عقيده او جامعه شناس مي تواند آن ها را مورد استفاده قرار دهد.
در خصوص مشاهده مستقيم او بيان كرد كه بايد مشاهده گر انواع پديده ها را كه مشاهده مي كند بر رخدادهايي مانند مراسم اجتماعي ، گونه هاي زباني آثار و ابنيه اي كه به وسيله جمعي از مردم برافراشته شده و ديگر نهادهاي جمعي تمركز نمايد. اگرچه مشاهده مستقيم تصور مي شد مي تواند به آساني محقق شود اما انجام تجربه ي علمي مستقيم در پژوهش جامعه شناختي به عنوان چيزي غيرممكن توصيف مي گرديد .
كنت در عوض استفاده از تجربه ي علمي غيرمستقيم را پيشنهاد كرد. منظور از تجربه علمي غيرمستقيم در واقع تحليل دو مثال مشابه يا دو مثال موازي با يك رابطه يكسان اجتماعي است.
مقايسه جامعه هاي انساني با جامعه هاي غيرانساني مانند جامعه يك حشره، مقايسه جامعه هايي كه در سطح واحدي از توسعه قرار دارند و سرانجام مقايسه جامعه هايي كه در سطوح مختلفي از توسعه قرار دارند نقش يك اصل بنيادي يا يك بنيان را براي جامعه شناسي ديناميك او بازي مي كند.
جملات كليدي
كنت : نسبت به كليسا احساس خشم و نفرت داشت و آنرا به زشتي نام مي برد.
كنت بعد از اينكه به طرف مذهب انسانيت رفت و سخت و افراطي به دنبال آن بود بر خود لقب روحاني بزرگ انسانيت گذاشت.
كنت هدف جامعه شناسي را پيشرفت اجتماع و فرايند رشد مي دانست كه جامعه شناسي بايد به او كمك كند.
كنت در زماني كه جامعه و اجتماع فاقد نظم سياسي و وحدت معنوي بود نظريه خود را ابراز كرد.
كنت دوره اصلاح طلبي فرانسه را بر خلاف ساير كشورهاي اروپايي موفقيت آميز دانست چراكه با موافقت كاتوليك همراه بود.
كنت اولين كسي بود كه تحليل اجتماعي خود را جامعه شناسي ناميد.
كنت هدف جامعه شناسي را نوعي نظم معنوي دوباره به جامعه دانست.
كنت از دانشمندان بزرگ هم عصر خود سود برد. همانند فرانسيس بيكن كه تجربه استنتاج را مورد تأكيد قرار داد.
كنت از رنه دكارت بنيانگذار عقل گرايي جديد سود جست.
كنت از گاليله كه در آن زمان بنيانگذار اجزاي اصلي تشكيل دهنده تفكر علمي جديد را توسعه داد تأثير پذيرفت.
كنت فلسفه اي را پديد آورد كه در ان جامعه اي مبتني بر علم و صنعت بود.
كنت راجع به تكامل اجتماعي به عنوان چيزي پايه ريزي شده در ذهن رديابي نمود و آن را از كاندروست آموخت.
كنت به جز كاندروست با دوميستر نيز كه طرفدار مسيحيت بود و ضد عقل گرايي بود به طور پيوسته افزايش پيدا كرد.
كنت از فرگوسن مباحثي را اخذ نمود كه بي تأثير شدن گونه هاي اجتماعي را نفي و مقوله تكامل اجتماعي موازي را تأئيد كرد.
كنت انديشه هاي گال درباره ي ساختار ذهني و احساس انساني را با اندكي تاخير اخذ كرد و در عبارات و بيانيه هاي فرضيه اي او درباره طبيعت وابسته فعاليت فردي جاي داده شدند.
كنت نظريه جامعه مبني بر اينكه حالت تهاجمي تا رسيدن به مرحله سازماني مبتني بر صنعت و توسعه را از سنت سيمون اقتباس كرد.
كنت جامعه شناسي خود را بر پايه نوعي برداشت و تصور از واقع گرايي اجتماعي ساخت.
كنت از نظر او جامعه يك وجود واقعي است يا وجودي كه داراي ساختاري ارگانيك و مخصوص به خود، خصوصياتي منظم، الگوهايي به منظور تعيين تغيير و دگرگوني و سرانجام تأثيراتي كه مي توان آنها را پيش بيني كرد(اشلي).
نویسنده: ابوالفضل رحمتی