فصل ششم

قواعد جهت آوری  ص137

برای اثبات اینکه پدیده ای علت پدیده دیگر است بیش از یک وسیله درد دست نیست و آن مقایسه مواردی است در آن دو پدیده هر دو یا با هم حاضر و یا غایب باشند و ارتباطی با هم در اوضاع و احوال مختلف دارند.ص137

وقتی آزماینده به دلخواه خود و مصنوعاً این پدیده ها را به وجود می اورد و روش او آزمایش به معنای خاص کلمه است.

بعکس وقتی ایجاد وقایع در اختیار مانیست و فقط می توانیم پدیده ها را آن چنان که خود به خود حاصل می شوند بهم نزدیک کنیم روش ما روش آزمایش غیر مستقیم یا روش مقایسه است.ص137

در جامعه شناسی تبیین منحصراً اثبات وجود رابطه  علیت است . ص 138

پیوستن پدیده ای به علت آن یا بعکس پیوستن علتی به آثار یا مدلهای آن است.

و پدیده اجتماعی مسلماً به عمل آزماینده تن نمی دهد تنها روش مناسب جامعه شناسی روش مقایسه خواهد بود.

کنت روش مقایسه را کامل ندانسته و روش تاریخی را مکمل آن روش لازم شمرده است دلیل آن مفهوم خاصی که از قوانین اجتماعی دارد. ص 138

به عقیده وی قوانین در وهله اول نماینده جهت جریان تحول بشری باشد نه نماینده روابط معین علیت وقتی چنین باشد نمی توان این قوانین را از راه مقایسه کشف کرد و مقایسه صور مختلف پدیده ها اجتماعی در نزد ملل مختلف باید این پدیده ها را از مجموعه تاریخی مربوط به آن جدا کرد و با شرحه شرحه کردن تحول بشریت سه دسته تحول از دست ما بیرون خواهد رفت و به جای تجزیه و تحلیل از ترکیب های بسیار وسیعی آغاز کنیم . مبلغی از پدیده ها را به بعض دیگر نزدیک کنیم.

 استورات میل می گوید که آزمایش را نمی توان در جامعه شناسی بکار برد و در مورد پدیده های زیستی و فیزیک و شیمی همین نظر داشته که از استدلال و اعتبار او کاسته می شود . چون نیاز نیست حالا به اثبات که شیمی و زیست شناسی علومی آزمایشی است و هیچ دلیلی در دست نیست که ثابت کند که اعتقاد او به عدم امکان استدلال آزمایشی در جامعه شناسی درست تر باشد. ص 138

و تنها وجه امتیاز پدیده های اجتماعی نسبت به پدیده های دیگر پیچیدگی بیشتر آنهاست و به کار بردن استدلال آزمایشی در جامعه شناسی دشوارتر از بکار بردن آن در علوم دیگر است.ص138

اما این اصل موضوع ادعائی یعنی کثرت علل خود نفی کردن اصل علیت است . تردیدی نیست که هر گاه مانند میل معتقد باشیم که علت و معلول مطلقاً نا متناجس است و میان آنها هیچ گونه نسبت منطقی وجود ندارد وقتی بگوئیم یک معلول می تواند گاهی دنبال یک علت و گاهی دنبال علت دیگر برود تناقض نگفته ایم . هر گاه بعکس پیوند علی معقول باشد تا این درجه نمی تواند نا معین باشد.

هر گاه پیوند رابطه ای ناشی از طبیعت باشد یک معلول جز با یک علت نمی تواند چنین رابطه حاصل کند زیرا معلول تنها می تواند همین یک طبیعت باشد.

هر گاه بخواهیم روش مقایسه را به نحوی علمی به کار بریم : یعنی از اصل علیت آنچنانکه از خود علم بر می آید پیروی کنیم مبنای مقایسات یعنی به خاطر داشته باشیم که معلول واحد همواره با علت واحد مطابقت دارد.ص139

راست است روش معروف به روش بقایا نوعی استدلال تجربی است اما نمی توان آن را در مطالعه پدیده های اجتماعی به کار برد. این روش در حقیقت تنها در علوم نسبتاً پیشرفته سودمند می افتد . زیرا فرض اینکه قوانین عدیده ای شناخته شده و حال آنکه پدیده های اجتماعی اصولاً بسی پیچیده تر از آنکه در وضع معینی بتوان درباره اثر همه علل منهای یکی از آنها به نحو قاطع حکم کرد.

امکان غفلت از یک پدیده بسی بیشتر از توجه به همه پدیده هاست . چنین شیوه فرضهایی منجر می شود که اگر به حال خود باقی بمانند تقریباً از هر گونه جنبه علمی عاری خواهند بود.

شیوه تشکیل دسته هایی مرکب از تغییرات بر حسب موارد فرق می کند. این دسته ممکن است مشتمل بر وقایعی باشد که از یک جامعه و تنها همین جامعه یا از چند جامعه همنوع یا از چند نوع جامعه مختلف اقتباس شده باشد.

شیوه اول در مواردی کافی است که با وقایع بسیار عامی که درباره آنها  اطلاعات آماری نسبتاً وسیع و متنوع در دست است سرو کار داشته باشیم . مثلاً هر گاه منحنی سیر خودکشی را در زمانی نسبتاً دراز با تغییرات همین پدیده بر حسب ایالات و طبقات اجتماعی و مساکن روستایی و شهری و مردی و زنی و سن و و ضع مدنی و مانند آنها مقایسه کنیم . حتی بی آنکه این تحقیق را در کشور های مختلف تکرار کنیم به قوانین حقیقی برسیم . نتایج خود را با مشاهداتی که درباره ملل مشابه دیگر کرده ایم تایید کنیم بهتر خواهد بود.

 این روش به تنهایی کافی نیست به عبارتی دیگر تنها در مورد پدیده هایی صادق است که در طول حیات مدل مورد مقایسه پدید آمده اند ممکن می دانیم که هیچ جامعه سازمان خود را به دست خود نمی آفریند بلکه همیشه لااقل جزئی ازسازمان مذکور را به صورت ساخته و پرداخته از اجتماعی که بیشتر بوده اند کسب می کند و آنچه به اجتماع منظور منتقل شده است حاصل هیچ تحولی نیست که در طول تاریخ آن صورت گرفته باشد. و تازگیهایی که ایجاد می شود در صورتی مفهوم می شود که نخست پدیده های اساسی تر که ریشه های این تازگیهاست مطالعه شده باشد و مطالعه این پدیده ها تنها از راه مقایسه های بسیار وسیع تر ممکن خواهد بود برای تبیین وضع کنونی خانواده و زناشویی و مالکیت و مانند آنها باید ریشه های انها را شناخت و عناصر ساده این نهاد ها را روشن ساخت.

برای فهم نهاد اجتماعی که به نوع معینی متعلق باید صور مختلف آن را هم در میان ملل همنوع آن و هم در همه انواع پیشین مقایسه کرد. مثلاً هر گاه منظور دریافتن سازمان خانوادگی باشد . نخست ابتدائی ترین نمونه آن را که از بدو تاریخ وجود داشته است معلوم ساخت پس قدم به قدم چگونگی پیچیدگی تجزیه و تصاعدی آن دنبال کرد و این روش می توان آن را روش تکوینی نامید و چگونگی تجزیه و ترکیب پدیده را به دست می دهد. زیرا از طرفی عناصر سازنده پدیده را جدا جدا نشان می دهد و از این راه است می توان دید چگونه این عناصر پی در پی بهم افزوده می شوند ) و از طرف دیگر میدان مقایسه وقتی به این نحو وسیع شد بهتر می توان شرایط تشکیل و ترکیب این عناصر را معلوم ساخت.ص140  

تبیین واقعه اجتماعی بهردرجه از پیچیدگی که باشد در صورتی میسر است که تحول کامل آن را در انواع اجتماعی دقیقاً مطالعه کنیم.ص147

جامعه شناسی مقایسه ای رشته خاصی از جامعه شناسی  نیست خود جامعه شناسی است به عبارت دیگر همین که جامعه شناسی صورت صرفاً وصفی خود را از دست داد و خواست وقایع را مبین سازد به صورت جامعه شناسی مقایسه ای در می آید.

 

حقیقت این است که حال هر جامعه نوخاسته دنبال ساده حالتی نیست که اجتماعات پیشین در پایان عمر خود به آن رسیده بودند وضع جامعه جوان تا حدی ناشی از همین جوانی است و این جوانی است که نمی گذارد همه حاصل تجارب ملل پیشین بی درنگ قابل جذب و استفاده باشد . وضع این اجتماعات درست مانند حال کودک است که از پدرو مادر خود نیروها و استعداد هایی را به ارث می برد و تنها در زندگی آینده او سودمند می افتد .

مقایسه در صورتی می تواند به اثبات امری انجامد که عامل زمانی را مخل هراست حذف کنیم و برای رسیدن به این هدف کافی است اجتماعات مورد مقایسه را در مرحله واحدی در نظر بگیریم : مثلاً برای آنکه فلان پدیده اجتماعی در کدام سمت تحول می یابد.

لازم است که چگونگی این پدیده را در آغاز ظهور هر نوع با چگونگی آن در آغاز ظهور نوع بعد مقایسه کنیم . هر گاه این پدیده هنگام عبور از یکی از این مراحل به مرحله دیگر بیشتر یا کمتر یا همان اندازه شدید و عمیق بود می گوئیم پدیده مذکور پیش می رود یا به عقب بر می گردد یا بر جا می ماند.

در جامعه شناسی روش مقایسه یا آزمایش غیر مستقیم روش جهت آوری است .اثبات بیهودگی روشی که کنت آن را روش تاریخی می نامند.

جواب اعتراض دستورات میل درباره به کار بردن روش مقایسه در جامعه شناسی و بیان یا اهمیت اصل یا معلول واحد همراه علت واحد همراه است.

بیان اینکه چرا در میان صور مختلف روش مقایسه ، روش تغییرات متقارن عالی ترین وسیله تحقیق در جامعه شناسی است دلیل برتر روش 1) از درون به پیوند عالی می رسد . 2) با آن می توان مدارکی را به کار برد که بهتر انتخاب و نقادی شده است.ص149

نتیجه :

خواص این روش

1)   این روش از هر گونه فلسفه ای آزاد است و چون جامعه شناسی زاییده مکاتب بزرگ فلسفی است و عادت شده یکی از نظامهای فلسفی را که با این علم پیوستگی دارد تکیه گاه خود قرار دهند و جامعه شناسی گاهی از مشرب تحملی و گاهی از مسلک و تحولی و روحی پیروی کرده است و حق این بود تنها جامعه شناس بماند و تردید در این که این علم پیرو و مذهب اصالت طبیعت شمرد.ص150

جامعه شناس نباید در میان فرضیه های بزرگی که فلاسفه را به صفوف مختلف تقسیم می کند از یکی جانب داری کند نباید از آزادی یا جبر علمی و از یکی بیش از دیگری دفاع کند و تنها تقاضای جامعه شناسی اصل علیت در مورد پدیده های اجتماعی نیز به کار بسته شود.ص150

اصل علیت را مانند ضرورتی عقلی مطرح نمی کند بلکه آن را اصلی تجربی میشمارد که از استقرار صحیح بدست آمده است و قانون علیت در زمینه های دیگر طبیعت به تحقیق در آمده رفته رفته و بیش از پیش نخست دنیای فیزیک وشیمی و زیست شناسی و روانشناسی زیر سیطره خود درآمده است و زمینه اجتماعی نیز صادق است .

آزادی جامعه شناسی از قید فلسفه به سود فلسفه نیز هست . زیرا تا وقتی جامعه شناس فیلسوف قاب است به کلی ترین جنبه امور اجتماعی یعنی به جنبه ای نظر دارد که در آن امور ذکر شده با امور دیگر جهان شباهت دارند. واما هر چند این نوع جامعه شناسی به توضیح وقایع عجیب سودمند باشد ولی جامعه شناسی از فلسفه طرفی بر نمی بندد. یعنی فلسفه نمی تواند بینش جدیدی به جامعه شناسی بدهد.

زیرا موضوعی که جامعه شناس مطالعه می کند . فلسفه از چیز تازه ای خبر نمی دهد . در واقع دلیل که وقایع اساسی مربوط به قلمروهای دیگر در قلمرو اجتماعی وارد می شود آن است که چون وقایع مذکور عالی ترین جلوه طبیعت امور اجتماعی هستند فهم این طبیعت را آسانتر می سازد.ص153

برای دریافتن آنها از این دیدگاه از کلیات دست برداشت و به جزییات توجه کرد .

هر چه جامعه شناس به تخصص بیشتر روی می آورد مواد و عناصر تازه تر برای تفکر فلسفی فراهم می کند.

و کار جامعه شناس در این زمینه از آزاد ساختن ما از همه احزاب باشد نه اینکه در برابر مسلکها و مرامها و مرام و سبک دیگری بسازد.

وظیفه علم افراد نگرش خاصی ارزانی دارد که تنها علم از راه تماس مستقیم با اشیاء ممکن است به آدمی ارزانی دارد.ص153

تنها جامعه شناسی می تواند به ما بیاموزد که چگونه باید با احترام دور از بت پرستی در نهاد های تاریخی به هر صورت که باشد تحقیق کنیم و به مدد این علم می توانیم جنبه های ضروری و موقت این نهادها و نیروها مقاومت و تغییر پذیری بی منتهای آنها را احساس کرد.

دومین روش ما عینی است و این تصور بر سراسر آن حکمفرماست که وقایع اجتماعی شی اند و باید آنها را مانند شی رفتار کرد و در نظریه کنت واسپنسر نیز دیده می شود .

این متفکران به جای اینکه اصل ذکر شده را به کار نبندند صورت نظری آن را به دست داده اند .

همین که کسی خود را  در برابر اشیاء احساس کند دیگر فکر نمی افتد که آنها را از روی حسابهای انتفاعی  واستدلال صرف تبیین کند وبه خوبی فاصله ای که میان چنین علتها و چنین معلولهائی وجود دارد پی می برد و هر چیز نیروئی است که جز بر اثر نیروئی دیگر نمی تواند ایجاد شود . پس برای بیان وقایع اجتماعی نیز باید در جستجوی نیروهائی بود که بتوانند این وقایع را ایجاد کنند.

هم تبیین و هم اثبات آنها نوعی دیگر خواهد بود و در این صورت که احتیاج به اثبات و تبیین احساس خواهد شد.

هر گاه پدیده های اجتماعی را نظامی از تصورات که عینی شده اند بدانیم و تبیین آنها نیز عبارت از این خواهد بود که با رعایت نظم منطقی آنها دوباره بیندیشیم و این گونه تبیین خود حجت و برهان خویش است.

و تنها با تجارت منظم و از روی برنامه است که می توان طبیعت اشیاء را کشف کرد.

اما وقتی وقایع اجتماعی را به مقدمه اشیاء قلمداد می کنیم منظور ما اشیاء یا امور اجتماعی است.ص154

سومین روش ما منحصراً مربوط به جامعه شناسی است . گمان کردند که پدیده های اجتماعی چون بیش از حد پیچیده اند یا با علم سازگار نیستند یا دو صورت به قلمرو علم وارد می شود . شرط 1) روانی یا عضوی باشد مبدل گردند.

به عبارت دیگر زمانی این پدیده ها می تواند به مطالعه علمی در آیند که طبیعت اصلی خود را کاملاً از دست بدهند . بعکس ما سعی کردیم ثابت کنیم که می توان آنها را به نحو علمی مطالعه کرد . بی آنکه صفات نوعی انها از میان برود.

واقعه اجتماعی را جز با واقعه اجتماعی نمی توان تبیین کرد.

 نتیجه اینکه جامعه شناسی به هیچ علم دیگر پیوسته نیست بلکه خود علمی ممتاز و مستقل است و احساس اینکه واقعیت اجتماعی جنبه خاصی دارد. برای جامعه شناسی ضروری است که تنها معارفی که بر جامعه شناسی مبتنی باشد می تواند او را برای فهم وقایع اجتماعی مهیا سازد.ص154

به عقیده این ترقی از همه ترقیاتی که جامعه شناسی باید نائل آید مهم تر است وقتی علمی در شرف پدید آمدن است برای ساختن آن ناگریز باید تنها طرحهای موجود یعنی علومی را که قبلاً به وجود آمده اند ماخذ کار خود قرار داد.

.

 

 

 

 

 

کتاب قواعد روش دور کیم

خلاصه چکیده نخستین تحقیق دورکیم یعنی کتاب تقسیم کار اجتماعی است

نقادی دور کیم در فصول ششگانه این کتاب در حکم بررسی پیشینه هر اثار اوست  و پس از انچه جمعه شناسان دیگر  در باره  ضعف و قوت عقاید او گفته اند نگارنده را رایای ان نیست که در این عرصه پهناور قدم گذارد و منظور از  ترجمه این کتاب بیشتر شناساندن روش تحقیق دور کیم بوده است که نتایج تحقیقات در صفحه 4 است

در این کتاب دورکیم روش تفکر فلسفی و قیاسی و استقرار صرف یعنی  استدلال دور از تجربه و تجربه دور از استدلال را محکوم می داند .و همچنین روانشناسان قرن نوزدهم را که می خواستند قوانین مربوط به انسان مجرد و کلی را به وقایع اجتماعی تعمیم دهند به بار انتقاد تند می گیرند  و سرانجام به این نتیجه میرسند که  چون جامعه شناسی علم به نهادهاست و نهادها خود دارای بنیاد و طبیعت خاصی هستندپس باید درصدد یافتن روش مناسب با طبیعت این پدیده ها بود . ص 5

وی به پیروی از بیکن و دکارت و پیشروان نهضت علمی در مطالعه امور طبیعی و روانشناسی معتقد است در تحقیق اجتماعی تصورات و احکام پیش ساخته تا پیشداوریها را از خود دور کرد.

به قول دورکیم جامعه شناسی باید خود را از بند بدهیات نادرستی که در ذهن عامه تسلط یافته است آزاد کند و یکباره یوغ این مقولات تجربی را که بر اثر عادت کهنه گاهی کشنده است از هم بگسلد.

مراد اصلی دورکیم که خواننده و پژوهنده را به بیطرفی علمی و احتراز از آمیختن عقاید رایج و عواطف شخصی یا واقعیات اجتماعی دعوت کند و او را به لزوم توام ساختن تجربه و تعقل متقاعد سازد.

در جای دیگر بیان می کند نه تصورات بریده از واقعیات و نه واقعیات بریده از تصورات هیچ کدام به علم منتهی نمی شود. ص 5

دورکیم در این کتاب پس از اثبات علم بودن جامعه شناسی یعنی آزاد ساختن آن از قیمومیث فلسفه و روانشناسی و مسلک ها و اعلام استقلال موضوع و روش این دانش جدید با ذکر قواعدی روشن و استوار به جامعه شناسی قرن بیستم  قوام واستحکام می بخشد.

روش هیچ جنبه انقلابی ندارد حتی از جهتی اساساً محافظه کارانه است زیرا وقایع اجتماعی را چون اشیائی می داند که طبیعت آن را خرمی و خم پذیری خود بر اثر اراده تغییر پذیر نیست.

و مسلکی که وقایع اجتماعی را حاصل فعل وانفعال روانی می داند به قسمی که فن جدالی ساده ای می تواند به یک چشم بر هم زدن آنرا زیر رو کند ، بارها از روش ما خظرناک تر است.

چون از روی عادت حیات اجتماعی را رشد منطقی مفاهیم اجتماعی می شمارند . شاید روشی که تحول جمعی را به اوضاع واحوالی عینی که در فضا معلوم و مشخص است . معلق می داند به نظر شان عاری از ظرافت جلوه کند ممال نیست که ما را مادی قلمداد کنند.

فلسفه اصالت روح بسته به این تصور نیست که پدیده های روحی نمی تواند مستقیماً از پدیده عضوی و بدنی مشتق شود روش ما هم تا حدی این اصل را در مورد وقایع اجتماعی به کار می برد.

 طرفداران اصالت روح تا قلمرو روانشناسی را از قلمرو زیست شناسی جدا می کنند.

  قلمرو روانشناسی را از قلمرو اجتماعی مجزی می کنیم و تنها عنوانی که ما می پذیریم عنوان طرفداری از اصالت عقل است . به حقیقت هدف عمده ما این است تعلق عملی را به رفتار آدمی گسترش دهیم.و معلوم کنیم که وقتی به گذشته این رفتار نگاه کنیم به روابط علت و معلولی قابل تبدیل است روابط را عمل عقلی دیگری می تواند بعداً به صورت قواعد عمل آیند در آورد آنچه را مسلک تحملی ما نامیده اند چیزی جز نتیجه مسلک تعقلی ما نیست.

دورکیم بارها اظهار کرده بودیم که شعور چه فردی و چه اجتماعی به هیچ رو امری ذاتی نیست و تنها مجموعه کم وبیش منظم شده از پدیده های مخصوص است .و حیات اجتماعی سراسر از تصورات ساخته شده است  ما را متهم ساختند به اینکه عنصر روانی را از جامعه شناسی بر افکندیم و به همین بهانه عقایدی با اصول مطابقت دارد آنها را به او نسبت دادند بدون آنکه از آنها دفاع کرده باشد.

در زمینه روش هر کاری همیشه موقت است زیرا هر چه علم پیشتر می رود روشها نیز تغییر می کند با وجود مخالفت ها ، جامعه شناسی عینی و به معنی اخص کلمه با روش منظم پیوسته رو به کمال یافته است . ص 10

راحل اساسي سيرانديشه در جامعه شناسي

1- يكي از مهمترين روشهاي مشاهده عيني پديده هاي اجتماعي تعريف اين پديده ها مي باشد.

دوركيم مي گويد:" هميشه بايد فقط آن گروه از نمودها را كه به علت برخي خصايص مشترك خود معين و محدودند به عنوان موضوع تحقيق برگزيد. و همه نمودهاي مشمول يك تعريف واحد را در يك تحقيق واحد جمع كرد." (صفحه 415)

پس يعني تعريف بايد داراي ويژگيهاي زير باشد:

1-1-بايد كليه پديده هايي كه ويژگيهاي مشترك دارند را شامل شود.

2-1-پديده هاي اجتماعي را با ويژگي خارجي بودن كه مستقيما و به آساني قابل تشخيص باشد(عيني باشد) بايد تعريف كردتا از پيشداوريها پرهيز شود.

3-1-بايد تعريف به صورتي معين و محدود در خصوص يك پديده انجام شود كه تمايز آن با پديده هاي ديگر راحت باشد.

بعنوان مثال يك دسته از رفتارهايي كه داراي ويژگيهاي خارجي مشترك هستند كه به محض وقوع باعث واكنش خاص جامعه تحت عنوان مجازات مي شوند را جرم مي ناميم.

2- دوركيم به نظريه تكاملي در خصوص طبقه بندي جوامع معتقد است يعني:

1-2- تمامي جوامع را بر اساس درجه پيچيدگي مي توان تقسيم بندي كرد.

2-2- جوامع به موازات يكديگر تكامل مي يابند يعني بايد تمام مراحل راطي نمايند. مثلا اگر جامعه آمريكا در مرحله چهارم تكامل است و كوبا در مرحله دوم، بايد آن دو مرحله ديگر را طي كند تا به مرحله حال حاضر آمريكا برسد.

3-2- دوركيم مي گويد جوامع از ساده ترين شكل ممكن(همان قرار گرفتن اعضاء در كنار يكديگر) شروع مي كنند و به پيچيده ترين شكل ممكن حركت مي نمايند.مثال كه ايشان مي زندبه شكل زير است:

- اردو(جنب قرار گرفتن افراد پراكنده كنار يكديگر) .

- كلان(چندين خانواده كنارهمديگربا ارتباطات گسترده).

- قطاع(چندين كلان).

- چندقطاعي مركب ساده و چندقطاعي دوچندان مركب.

3- دوركيم مي خواهد با جدا كردن پديده هاي عادي از پديده هاي بيمارگون موضوع مورد مطالعه خود را مشخص نمايد.(صفحه417) يعني:

1-3- مي خواهد موضوع مورد بررسي خودش در جامعه شناسي را كاربردي نمايد چون مي گويد اگر نتايج يك علم نتواند به بهبود جامعه كمك نمايد شايسته يك ساعت زحمت هم نيست.

2-3- مي خواهد با مطالعه عيني و علمي بصورت كاربردي و اجرايي بحرانهاي موجود فلسفه را حل كند.

3-3- مي خواهد با جدا كردن اين دو پديده دستورالعملي براي مشاهده پديده هاي بيمارگون مشخص نمايد و موضوع مطالعه اش پديده هاي بيمارگون خواهد بود.

4-3- دوركيم مي گويد هر پديده اي كه به نحوي عام در نوع معيني از جامعه كه در مرحله معيني از تحول مشاهده شود پديده عادي است.

يعني عموميت و فراگيري يك پديده در نوع معيني از جامعه در مرحله معيني از تحول پديده بهنجار يا طبيعي ناميده مي شود و در غير اين صورت پديده نابهنجار يا مرضي ناميده مي شود.

 

اميل دوركيم

"برگرفته از كتاب مراحل اساسي سير انديشه در جامعه شناسي(نوشته ريمون آرون، ترجمه باقر پرهام)"

بخش قواعد روش جامعه شناسي


هدف دوركيم: معرفي جامعه شناسي بعنوان يك علم عيني مثل ساير علوم عيني و طبيعي(مثل روانشناسي، فيزيك و...). صفحه 411.

يعني اينكه : مثل ساير علوم اولا داراي موضوع خاص باشد كه اين موضوع جامعه شناسي را متمايز از ساير علوم نمايد. متمايز نمايد از روان شناسي ، زيست شناسي و.... ثانيا مثل ساير علوم طبيعي موضوعش قابل مشاهده و تبيين باشد.

موضوع جامعه شناسي پديده اجتماعي است.پس بايد بر اساس توضيحات فوق: 1- از موضوع ساير علوم مثل روان شناسي متمايز باشد. 2- قابل مشاهده و تبيين باشد.

خصوصيات پديده هاي اجتماعي از نظر دوركيم:

1- پديده هاي اجتماعي را بايد در حكم اشياي واقعي در نظر گرفت.(صفحه 411)

يعني اينكه:

بسياري از پديده هاي اجتماعي پيرامونمان را نمي دانيم كه چيستند (بعنوان مثال چهارشنبه سوري، مراسم شبهاي چراغ برات يا نيمه شعبان و...) معنايش اين نيست كه هيچگونه تصوري نداريم بلكه تصوري مبهم و نا مشخص داريم. بر اين اساس بايد :

اولا از هرگونه پيشداوريها در خصوص اين پديده هاي اجتماعي دوري كنيم. ثانيا از روشهاي غير علمي براي درك اين پديده هاي اجتماعي پرهيز نماييم.

پس بايد اين پديده ها را:

از بيرون مشاهده ومثل ساير پديده هاي طبيعي كشف و تبيين نماييم .( نمي توان اين پديده ها را بر اساس معنايي كه به آنها مي دهيم درك كنيم) همچنين بعضي از اين پديده ها بطور مستقيم قابل مشاهده نيست و بايد آنها را با واسطه كشف كرد(مثل اينكه چرا مردم در شب چارشنبه سوري آتش روشن مي كنند).

شي ء بودن از نظر دوركيم:(صفحه413)

يعني اينكه:

" هر نوع واقعيتي را كه مي توان و بايد از بيرون مشاهده كرد و درك آن فورا براي ما معلوم نيست. "

پس بايد آن معنايي را كه افراد و گروهها به شيوه مراسم و اعتقادات خود مي دهند را درك كرد . معناي دروني اين پديده ها چيست ؟ آنها را بايد بتدريج كشف و ساخته پرداخته نمود. مثل مراسم خاكسپاري يك نفر در مشهد.

2- پديده اجتماعي هر نوع شيوه عملي است كه اجبار خارجي بر فرد وارد مي نمايد.(صفحه 412)

يعني اينكه:

پديده هاي اجتماعي را از همين اجباري كه بر فرد وارد مي نمايد مي توان شناخت. بعنوان مثال در مراسم عزاداري كه همه غمگين هستند يك فرد اگر بخندد مورد تمسخر و تنبيه جمع واقع مي شود . پس او نمي تواند غمگين نباشد. يا مثل بسياري از قراردادها يا مراسم اجتماعي .اينها مستقل از فرد هستند و بر همگان تحميل مي شوند.

پس نتيجه مي گيريم اولا پديده هاي اجتماعي قائم به اجتماع هستند و از اجتماع گرفته شده اند و به دور از تظاهرات فردي مي باشند. مثل مراسم خواستگاري. و ثانيا عام مي باشند اما عامي كه قائم به اجتماع است. مثلا همه غذا مي خورند(عام است ولي اجتماعي نيست). اما شيوه غذا خوردن يك امر اجتماعي است. بعنوان مثال غير عرف است كه كسي در يك جمع به پشت بخوابد و غذا بخورد.

بطور كلي از نظر دوركيم پديده اجتماعي يعني)صفحه 412)

الف- هر شيوه عمل تثبيت شده يا نشده اي(اينكه ثابت شده باشد يا هنوز ثابت نشده باشد).

ب- بتواند بر فرد اجباري خارجي وارد نمايد(اينكه فرد مجبور به پذيرفتن آن باشد مثل اينكه يك فرد مجبور است در دفترهاي رسمي ازدواج خود را ثبت نمايد تا در اجتماع پذيرفته شود).

ج- قائم به اجتماع باشد(اينكه مستقل از حالات فردي باشد مثل لباس مشكي پوشيدن در مراسم عزاداري).

**

از نظر دوركيم نخستين كار جامعه شناس اين است كه پديده هاي مورد بررسي خود را دقيق تعريف نمايد تا متوجه شود مسئله چيست. همينكه تعريف شوند تبيين آنها امكان پذير مي باشد. چون معلول معين از علتي معين بر مي خيزد بنابراين اگر چندين علت خودكشي وجود دارد براي آن است كه خودكشي يا جرم انواع متعدد دارد.